مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...

مزینان نیوز

خدایا ...
به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم اما آن چنان که تو دوست میداری
خدایا ...
چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم آموخت
خدایا ...
رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد
قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمان افکنم
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند و برای دین کار می کنند نه از آنها که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند
ای خدا ...
میدانم که برای عشق زیستن و برای زیبایی و خیر مطلق بودن چگونه آدمی را به مطلق می برد . اخلاص ، یکتایی در زیستن ، یکتایی در بودن و یکتایی در عشق ...
خدایا ...
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان
اضطرابهای بزرگ ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن
لذتها را به بندگان حقیرت بخش و درهای عزیز را بر جانم ریز

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

نویسندگان

StatsCrop Pagerank

۱ مطلب با موضوع «خاطراتی از احمد مزینانی عسکری از شهید محمد مزینانی(روس)» ثبت شده است

خاطره ای از احمد مزینانی عسکری از شهید محمد مزینانی(روس)

از تبریز اعزام شودم به منطقه (فکه) تیپ 55هوابرد شیراز .گردان 126.مرخصی گرفتم تا به شهر اندیمشک بروم به طور اتفاقی چند نفر از  دوستهای مزینانی رو دیدم که یکی از اون دوستان  شهید محمد مزینانی بود از حال و احوال هم جویا شدیم محمد از من پرسید اینجا چیکار میکنی که منم شرح حال خودم رو بهشون گفتم او هم گفت که من هم گردان135 هستم اتفاقا نزدیک هم هستیم پس میام پیشت.نزدیک ظهر بود که هوا خیلی گرم و طاقت فرسا بود.تو سنگر نشسته بودم که یک لحظه ماشین _جیپی رو دیدم که راننده اش شهید محمد مزینانی بودکه با تعدادی از رفیقهای مزینانیم  داشتن به سمت سنگرم میومدن.خیلی خوشحال شدم  چون از رفیقها و مزینانی ها کسی به ندرت به دیدن ما میومد خلاصه از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم . بچه ها رو دعوت کردم به داخل سنگر از حال و احوال هم دیگه جویا شودیم و خاطرآتامون رو تعریف می کردیم از کسانی که با شهید محمد مزینانی اومده بودن .علی حاج محمد.محمد اکبر (قصاب).حسن غلام رضای ملا.حسین رمضان علی سبحان. و چند نفر دیگه  خلاصه بعد چند ساعت موقع رفتن شود.مدتی گذشت من مرخصی گرفتم و به مزینان رفتم .بعد اعزام شودیم به منطقه سومار .داخل سنگر خواب بودم که هوا هم خیلی سرد بود . صبح شود و من بیدار شودم دیدم اورکتی روی من بود که مال من نبود سرم رو برگردوندم و دیدم شهید محمد مزینانی شب به دیدن من اومده بوده و گویا از رفتارم فهمیده بود که سردم بوده و اورکت خودش را بر روی من انداخته بود و کنار من خوابیده بود  .خلاصه از خواب بیدار شودیم چای صبحانه درست کردیم وخوردیم و به یاد خاطراتی افتادیم که شهید محمد مزینانی پیشنماز گردان 135 بود یه روز من برای نماز به پیشش رفتم و پشتش برای نماز خواندن ایستادم که کل گردان پشت ما به نماز ایستاده بودن که محمد برگشت و گفت بیا و در کنار من نماز بخوان و من هم نماز را در کنارش خواندم .1سال گذشت .از این خاطره سربازیم تمام شوده بود  و من که نمیتوانستم در خانه بمانم از طریق بسیج لشکر 5 نصر خراسان اعزام شودم به منطقه» پادگان 92 زرهی اهواز که تقسیم بندی شودیم.  بعد از چند روز عملیات ولفجر8  شروع شود بود که شهید محمد مزینانی خط شکن بود. من هم پشت خط بودم  که بعد از عملیات سخت و پر رشادت رزمندگان منطقه فاو عراق را از دستان عراقی ها در آوردیم که بعد  خبر شهادت شهید محمد مزینانی. شهید محمد امین آبادی . شهید علی اکبر مزینانی.شهید سید حسن حسینی مزینانی.شهید علی مزینانی و شهید محمد قربان مزینانی را به من رساندن. خدا رحمتشان کند که اینان بودن که ره عشق به وطن را به ما آموختن و افتخاری شدن بر ای دیار سر فرآز خودشان مزینان.

خاطره ای از جانباز احمد مزینانی عسکری

 

شهید محمد مزینانی(روس)

 

برای دیدن آلبوم عکس شهیدان مزینان به ادامه مطلب بروین و آنها را با ذکر »صلوات« یاد کنین..

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۱۴
حسین مزینانی عسکری