مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...

مزینان نیوز

خدایا ...
به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم اما آن چنان که تو دوست میداری
خدایا ...
چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم آموخت
خدایا ...
رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد
قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمان افکنم
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند و برای دین کار می کنند نه از آنها که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند
ای خدا ...
میدانم که برای عشق زیستن و برای زیبایی و خیر مطلق بودن چگونه آدمی را به مطلق می برد . اخلاص ، یکتایی در زیستن ، یکتایی در بودن و یکتایی در عشق ...
خدایا ...
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان
اضطرابهای بزرگ ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن
لذتها را به بندگان حقیرت بخش و درهای عزیز را بر جانم ریز

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

نویسندگان

StatsCrop Pagerank

۲۳ مطلب با موضوع «دکتر علی شریعتی مزینانی» ثبت شده است

sait=shariati.com

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۳ ، ۲۱:۲۶
حسین مزینانی عسکری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۳ ، ۲۱:۲۲
حسین مزینانی عسکری

دانلود سخنرانی دکتر علی شریعتی مزینانی

برای دانلود به ادامه مطلب بروین....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۲۱:۳۶
حسین مزینانی عسکری

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۱۹
حسین مزینانی عسکری

 هر کس آن چنان می میرد که زندگی می کند و هر کس آن چنان که در بیداریست، خواب می بیند!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۲ ، ۱۹:۵۷
حسین مزینانی عسکری

اسماعیل تو کیست؟ چیست؟

و اکنون در منا‌یی: ابراهیمی، و اسماعیل‌ات را به قربانگاه آورده‌ای؛
اسماعیل تو کیست؟   
چیست؟   
مقامت؟
 آبرویت؟ موقعیت، شغلت؟ پولت؟ خانه‌ات؟ باغت؟ اتومبیلت؟ معشوقت؟ خانواده‌ات؟ علمت؟ درجه‌ات؟ هنرت؟ روحانیتت؟ لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانی‌ات؟ زیبایی‌ات؟ ...   
من چه می‌دانم. این را تو خود می‌دانی، تو خود آن را، او را، هر چه هست و هر که هست، باید به منی آوری و برای قربانی، انتخاب کنی؛
من فقط می‌توانم نشانی‌هایش را به تو بدهم:
آنچه تو را در راه ایمان، ضعیف می‌کند، آنچه تو را در رفتن، به ماندن می‌خواند؛
آنچه تو را در راه مسئولیت به تردید می‌افکند، آنچه تو را به خود بسته است و نگه داشته است، آنچه دلبستگی‌اش نمی‌گذارد تا پیام را بشنوی، تا حقیقت را اعتراف کنی، آنچه تو را به فرار می‌خواند، آنچه تو را به توجیه و تأویل‌های مصلحت‌جویانه می‌کشاند و عشق به او کور و کرت می‌کند؛ ابراهیمی و ضعف اسماعیلی‌ات تو را بازیچه ابلیس می‌سازد. در قله بلند شرفی و سراپا فخر و فضیلت، در زندگی‌ات تنها یک چیز هست که برای به دست آوردنش از بلندی فرود می‌آیی، برای از دست ندادنش، همه دستاوردهای ابراهیم‌وارت را از دست می‌دهی؛
او اسماعیل تو است، اسماعیل تو ممکن است یک شخص باشد، یا یک شیء، یا یک حالت، یک وضع و حتی یک نقطه ضعف!
اسماعیلِ ابراهیم، پسرش بود!
 
علی شریعتی، حج، م.آ. 6، صص 145-
۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۱۴
حسین مزینانی عسکری

چه شگفت داستان غم‌انگیزی

و ایران! به چه کارش می‌آید اشک‌های مصدق و دفترهای من؟

 

«... اقیانوس بیکران نفت! این طلای مذابی که جهان را آتش و گرما و روشنی بخشیده است و خودش را میسوزاند و این همه پریشانیها و انقلاب‌ها و ناآرامیها و دشمنیها و حیله‌ها و استبداد و استعمار و اسارت و تیره روزی و خون و شهادت همه از او است و... سرنوشت مصدق که با گریه‌ها و فریادها و اشکها و آرزوها و شکنجه‌ها و زندان‌ها و رنج‌های عمرش و با آرزوهای مقدس و دل‌انگیزش چه سخن‌ها گفت همه در رویا و چه شعر‌ها و داستان‌ها سرود همه در خیال و دیدیم چه سرنوشتی داشت.

....می‌گویند همان گریه‌ها و اشکها و فریادها و قصه‌ها و سخن‌ها و و رویاهای او ملت ما را بیدار کرد، طعم آزادی را به وی چشاند، آینده را در پیش چشمانش بزرگ و پرشکوه نمود و استبداد را و این تاریخ بد را و حکومت جور را و بیگانه را و عقب‌ماندگی را و زیبایی‌ها و ارجمندیها و ارزش‌ها و ثروت‌های خویش را شناخت، احساس کرد و در خویش چشم گشود و جهان‌بینی دیگر یافت و... چه و چه‌ها!

اما من در این تردیدم که آیا این همه خدمت بوده است و آیا اگر این پیر وطن‌پرست 28 مرداد را از پیش میدید و خاموشی میگزید و لب‌بسته به گوشه‌ی احمدآبادش میرفت و مینشست و تنها میزیست و میمرد و این نسل او را نمیشناخت و به سخنانش و به غم‌هایش و اندیشه‌ها و عاطفه‌هایش دل نمیبست خدمتی بهتر نکرده بود؟ چه میگویم؟ یعنی رنجهای این ملت رنجور را کمتر نساخته بود؟

من اکنون تاریخ را مینگرم و به یاد میآورم که ملت من در پنجاه سال سلطنت ناصرالدین شاه چگونه میزیست و در این 19 سال (از 9 اسفند 1329 سال رهبری وی تا حال) چگونه میزید و این دو دوران را با هم در زندگی ملتم میسنجم و میبینم باید آن سالخورده مرد وطن‌پرست آزادیخواه که سیاست را میدانست و سرنوشت را و دنیا را و خود را، خاموش میماند و تنها و ساکت میمرد و گر چه خاموش ماندن و تنها مردن برای یک انقلابی آزادیخواه وطن‌پرست که سراسر جانش مشتعل این عشق است کاری است دشوارتر از جان کندن اما مگر عشق به سرنوشت این ملت در جان او نیرومند‌تر از عشق او به این ملت نبود؟!

چه شگفت داستان غم‌انگیزی است!

گاه دوست داشتن با دوست داشتن ناسازگار میافتند و در جهان چه رنجی جانکاه‌تر از این؟

....و ایران! به چه کارش می‌آید اشک‌های مصدق و دفترهای من؟»

منبع:http://drshariati.org/

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۰۰
حسین مزینانی عسکری

 

درباره‌ی هجرت شریعتی

در مورد هجرتِ شریعتی در سال پایانیِ عمرش (1356) به اروپا و مرگِ مشکوکش سؤال‌های فراوانی در جامعه وجود دارد. با ارجاع به چندین سند سعی کرده‌ایم تا حدی این ابهامات را برطرف کنیم.

 

پوران شریعت‌رضوی همسر علی شریعتی در کتاب «طرحی از یک زندگی» مقدمات سفر همسرش را اینچنین شرح می‌دهد:‌

«پرونده‌های علی در ساواک تحت عنوان علی شریعتی و یا علی شریعتی مزینانی طبقه‌بندی شده است. حتی مدارک تحصیلی علی در ایران و فرانسه احکام اداری‌اش در وزارت فرهنگ خراسان و دانشگاه فردوسی مشهد همه به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی صادر شده است. در حالی که نام خانوادگی علی طبق شناسنامه مزینانی بود و نه شریعتی و یا شریعتی مزینانی. ضمن اینکه پاسپورت قبلی علی نیز به نام مزینانی یعنی نام خانوادگی واقعی علی صادر شده بود. قرار بر این شد که علی به من برای اخذ گذرنامه خودم رضایت‌نامه و برای بچه‌ها وکالت بدهد اما پیش از آن برای گذرنامه خودش اقدام کند تا مشخص شود که موفق به دریافت آن می‌شود یا نه. تصمیم گرفتیم که کلیه اقدامات اداری برای درخواست گذرنامه علی به عهده من باشد و او به هیچ‌وجه به اداره مذکور مراجعه نکند زیرا امکان داشت کسی او را بشناسد. در آن زمان یکی از شرایط اخذ گذرنامه برای افراد بازنشسته وجود یک ضامن معتبر بود یعنی یک کارمند شاغل می‌بایستی ضمانت فرد بازنشسته را به عهده می‌گرفت که طرف موظف به بازگشت به کشورش باشد. بنابراین من چون کارمند شاغل آموزش و پرورش بودم طبق قانون می‌توانستم ضمانت همسرم را بر عهده گیرم. ابتدا از آموزش و پرورش منطقه سیزده تهران تاییدیه گرفتم که شاغل هستم بعد با علی به کلانتری منطقه محل کارم رفتیم خوشبختانه ضمانت مرا پذیرفتند. سپس سایر مدارک لازم را تهیه کردم و به اداره گذرنامه رفتم. در آنجا به بخش حرف میم مراجعه کردم. با اکراه مدارک را از من گرفتند زیرا خود درخواست‌کننده بایست مدارکش را تسلیم می‌کرد ولی در ان ایام به طور کلی برای گرفتن مدارک زیاد سختگیری نمی‌کردند. با این همه مامور مربوطه تاکید کرد که برای گرفتن پاسپورت خود شخص بایست مراجعه کند. چهارشنبه بعد به اداره گذرنامه رفتم و شناسنامه خودم و احسان را هم همراه بردم و به مامور مربوطه گفتم چون همسرم مریض است لطفا پاسپورت او را به من بدهید. ابتدا مقاومت کرد و من با اصرار و خواهش که همسرم بیمار است و ناتوان و.... با نشان دادن شناسنامه‌ها و آوردن دلیل و برهان و غیره توانستم پاسپورت علی را بگیرم. با هم برای خرید بلیط به شرکت هواپیمایی سابنا رفتیم و برای روز 26 اردیبهشت یعنی 4 روز بعد به مقصد بلژیک بلیط گرفتیم.»

 

 

صبح 26 اردیبهشت 1356 شریعتی به همراه دو دوست آقای عبدالله رادنیا و همسرش به فرودگاه مهرآباد رفت.

شریعتی در نامه‌ای که از بروکسل برای پسرش احسان (که آن زمان مقیم آمریکا بوده است) دلایل سفرش به بروکسل را اینچنین توضیح می‌دهد: «من فعلاً به بلژیک آمده‌ام به دو دلیل؛ یکی اینکه ویزا نمی‌خواست و دیگر اینکه کمی از خط سیر عمومی پرت بود و دور از چشم». (با مخاطب‌های آشنا)

بعد از اقامتی دو روزه در بلژیک شریعتی عازم انگلستان و شهر ساتامپتون می‌شود و در خانه پسردایی همسرش ساکن می‌شود.

خبر خروج شریعتی کم‌کم در سطح شهر پخش می‌شود و واکنش‌های ساواک آغاز می‌شود. از آغاز ماه خرداد تا بیستم خرداد ساواک هنوز از خروج شریعتی مطمئن نیست. از این تاریخ به بعد خروج او برای ساواک قطعی می‌شود و همسر شریعتی ممنوع‌الخروج می‌شود. اسناد ساواک این سردرگمی را از روزهای پایانی اردیبهشت تا 18-17 خرداد به صراحت نشان می‌دهد. اسناد همچنین نشان می‌دهد که تصور ساواک این است که شریعتی با نام جعلی محمدعلی مزینانی از ایران خارج شده.

 

از تاریخ 18-17 نام‌های سارا شریعتی مزینانی، احسان شریعتی مزینانی و پوران (بی‌بی‌فاطمه) شریعت‌رضوی را ممنوع‌الخروج اعلام می‌کند. مشخص است که باز هم نمی‌داند که فرزندان شریعتی همچون پدرشان پیشوند شریعتی را در شناسنامه ندارند و اگر قرار بر ممنوع‌الخروجی است باید با نام مزینانی ممنوع‌الخروج شوند. بر همین اساس است که فرزندان شریعتی (سوسن و سارا) علی‌رغم این حکم در تاریخ 28 خرداد از ایران خارج می‌شوند. حتی معلوم است که مامورین اطلاع ندارند که احسان شریعتی یکسال پیش ایران را ترک کرده و مقیم آمریکا است.

مرگ شریعتی، 29 خرداد 56

دو فرزند شریعتی، سوسن و سارا شریعتی با نام مزینانی، علی‌رغم ممنوع‌الخروج بودن (به نام شریعتی مزینانی) در تاریخ 28 خرداد 1356 از ایران خارج می‌شوند و به پدرشان که در فرودگاه لندن منتظرشان است می‌پیوندند. پوران شریعت‌رضوی در فرودگاه تهران متوجه می‌شود که ممنوع‌الخروج است و به خانه برمی‌گردد. فرزندان همراه با پدرشان در خانه‌ای اجاره‌ای در ساتامپتون می‌روند و صبح فردای همان روز شریعتی را در آستانه در افتاده بر زمین می‌بینند.

 

(عکس: خانه‌ای که شریعتی در آن لحظات پایانی عمرش را گذرانده است.)

 

به دنبال این مرگ نابهنگام در آستانه‌ی 44سالگی و فردای رسیدن فرزندان او شایعات و شبهات زیادی را پیرامون مرگ شریعتی موجب شد. گواهینامه پزشک قانونی دال بر سکته قلبی است.

 

(عکس: گواهی فوت علی شریعتی)

 

(عکس: خبر درگذشتِ شریعتی در روزنامه‌ی کیهان)

 

مطبوعات ایران خبر مرگ شریعتی را اعلام می‌کنند و از او تحت نام متفکر مسلمان نام می‌برند و یاد او را گرامی می‌دارند در همان حال که بنا بر اسناد ساواک تلاش دارد از طریق دیپلماتیک جسد شریعتی را به تهران متقل کند. بر همین اساس پوران شریعت‌رضوی را که تا آن تاریخ ممنوع‌الخروج بوده است از ممنوعیت سفر خارج می‌کند تا تدارک بازگشت شریعتی را به ایران ببیند و طی مراسمی باشکوه به خاکسپاری شریعتی وجهی دولتی دهد.

 

پیش از رفتن پوران شریعت‌رضوی به لندن احسان شریعتی که در آن زمان در آمریکا به سر می‌برده است به انگلستان می‌آید و به عنوان فرزند ارشد مانع می‌شود. در تاریخ خرداد 56 احسان هنوز هجده ساله نشده (در شهریور هجده ساله می‌شده) از این رو دوستان مجبور به دستکاری در پاسپورت او می‌شوند.

 

 

تکاپوی دولت شاهنشاهی برای  انتقال جسد به تهران و برگزاری مراسمی «آبرومندانه» به قصد خنثی کردن التهابی که خبر مرگ زودهنگام شریعتی در محافل دانشجویی و در سطح دانشگاهها، بازار، حوزه و... ایجاد کرده بود، اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور را بر آن داشت که مانع از انتقال جسد به تهران شوند. انتقال جسد شریعتی به سوریه به کمک و همیاری امام موسی صدر ممکن گردید.

اسناد ساواک نشان می دهد که  برای خاکسپاری شریعتی - به رسم امانت - در زینبیه دمشق، کارشکنی‌های بسیاری از سوی سفارت ایران در سوریه صورت می‌گرفته است اما امام موسی صدر با تمهیداتی موفق می‌شود این مراسم را به سرانجام برساند. هنگامی‌که مسئول قبرستان زینبیه در دمشق مورد مؤاخذه مقامات قرار می‌گیرد که چرا مجوز دفن یک شخصیت مخالف دولت ایران را داده است از شخصیت به خاک سپرده ابراز بی‌اطلاعی می‌کند و اینکه به او گفته شده که او یک ایرانی شیعه بوده که در غربت فوت شده است.

 

 

 

(عکس‌ها: مراسم تشییع پیکر شریعتی در لندن، 30 خرداد 1356)
 
انعکاس مرگ شریعتی در ایران ابعاد گسترده‌ای پیدا کرد و بسیاری از مراکز دانشگاهی، محافل سیاسی  و فرهنگی  را در سراسر کشور ملتهب ساخت. به عنوان نمونه (بر اساس اسناد ساواک) تجمع‌هایی در مسجد ارگ تهران و دانشگاه تهران برگزار شد. چند نمونه از اسناد در ادامه می‌آید.
 
 
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۰۵
حسین مزینانی عسکری

دکتر شریعتی دست مایه طنز نیست

همزمان با سی و ششمین سالگرد شهادت معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی مزینانی همایش شریعتی ، انتظار مذهب اعتراض؛ روز چهارشنبه  بیست و نهم خرداد  در مزینان برگزار می شود .

احمد صباغ مزینانی مدیر برگزار ی سی و ششمین سالگرد زنده یاد دکتر علی شریعتی مزینانی با اعلام این خبر اظهار داشت : سالگرد دکتر علی شریعتی امسال مصادف شده با ایام ولادت باسعادت دوازدهمین اختر فروزان آسمان ولایت و امامت حضرت مهدی موعود (عج)لذا ستاد برگزاری بزرگداشت دکتر علی شریعتی تصمیم گرفت این مراسم را با عنوان شریعتی ، انتظار مذهب اعتراض که یکی از آثار ممتاز زنده یاد دکتر شریعتی پیرامون بحث انتظار و فرج امام زمان (عج)  است در زادگاهش مزینان برگزار نماید.

وی افزود : در این همایش که  از ساعت 9 صبح در هیئت ابوالفضلی (ع) مزینان و با حضور صاحب نظران برجسته کشوری و اساتید و دانشجویان خراسان رضوی برگزار می شود دکتر احسان شریعتی مزینانی فرزند برومند دکتر علی شریعتی سخنرانی خواهد کرد.

وی اظهار امیدواری کرد :  این روزها ملت بزرگ و قدر شناس ایران با حضور در پای صندوقهای رأی حماسه ی بزرگ سیاسی را رقم زدند انشاء الله همچون گذشته یاد فرزندان بزرگ انقلاب را که زحمات بسیاری برای برپایی این نظام الهی کشیدند بدانند و در این گونه مراسم که به یاد آنها برگزار می شود شرکت فعال داشته باشند البته نیاز به توصیه ی ما نیست و مردم ایران به ویژه جوانها خودشان قدر دان وآگاه تر  هستند و انشاء الله  در روز برگزاری همایش شاهد حضور اقشار مختلف مردمی از سراسر کشور خواهیم بود و مردم مزینان نیز قرار است مثل سالهای گذشته میزبان شرکت کنندگان در همایش باشند

صباغ در خصوص برنامه های جنبی بزرگداشت خاطر نشان کرد : میدان ورودی مزینان به نام  استاد محمدتقی شریعتی مزینانی پدر ارجمند علی شریعتی نام گذاری شده و انشاء الله با حضور شرکت کنندگان در همایش از تندیس استاد در این میدان رونمایی خواهد شد.  
منبع: شاهدان کویر مزینان
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۱۳
حسین مزینانی عسکری

نشست بررسی دیدگاه های شریعتی در ادبیات برگزار می شود

تهران بزرگ- ششـمین نشست ˈتفکر از نمای نزدیکˈ با بررسی موضوع ˈشریعتی و ادبیاتˈ در خانه موزه دکتر شریعتی روز چهارشنبه (29 خردادماه) برگزار می شود.

رضا دوستعلی، مدیر مراکز فرهنگی هنری منطقه 6، با اعلام این خبر گفت: خانه موزه دکتر شریعتی در ادامه برگزاری سلسله نشست های تفکر از نمای نزدیک، نشست ˈشریعتی و ادبیاتˈ را در آخرین چهارشنبه خردادماه، با سخنرانی مصطفی مستور برگزار می کند.

وی با اشاره به اینکه دکتر محمدامین قانعی راد در آخرین روزهای بهمن ماه سال گذشته ˈشریعتی و جامعه شناسیˈ را مورد مباحثه قرار داد، گفت: همزمان با سی و ششمین سالگرد دکتر شریعتی، نشست شریعتی و ادبیات با حضور مصطفی مستور، نویسنده و مترجم برجسته برگزار خواهد شد. دبیری این نشست نیز برعهده محمد صادقی، روزنامه نگار و نویسنده است.

به گفته دوستعلی، رونمایی از نخستین کتابچه خانه موزه دکتر شریعتی و نیز نخستین فیلم مستند خانه موزه و نیز نمایشگاهی از آخرین آثار دکتر شریعتی که با نام های مستعار وی، علی خراسانی و علی سربداری نگاشته شده است از دیگر برنامه های نشست روز 29خردادماه خواهد بود.

دوستعلی افزود: در این روز نمایشگاهی از سروده های شاعرانی همچون علی معلم دامغانی،موسوی گرماروی، مرحوم طاهره صفارزاده که در سال های 1356 تا 1358 در سوگ وی به یادگار مانده است، سوگنامه شهید چمران که در تیرماه 1356 هنگام خاکسپاری دکتر شریعتی در دمشق، از سوی وی قرائت شد و نیز وصیت نامه دکتر در سال 1348 در معرض دید عموم قرار می گیرد.

مدیر مراکز فرهنگی هنری منطقه 6 با اشاره به سوابق برگزاری سلسله نشست های تفکر از نمای نزدیک تصریح کرد: سلسله نشست های تفکر از نمای نزدیک با بررسی آراء و اندیشه های امام موسی صدر در 22تیرماه سال 90کلید خورد.

ˈبررسی شخصیت، آرا و تفکرات اقبال لاهوریˈ وˈ سید جمال الدین اسدآبادیˈ و نیز ˈشریعتی و جلال در برابر غربˈ عنوان سه نشست دیگر است که با حضور دکتر محمد بقایی(ماکان)،دکتر قاسم صافی، سید مسعود رضوی، حبیب الله اسماعیلی و نیز دکتر غلامرضا امامی مورد مباحثه قرار گرفت.

دوستعلی خاطرنشان کرد:ˈآسیب شناسی کتاب حسین وارث آدمˈ،ˈشریعتی و تفکر آیندهˈ وˈنقد غرب – بازگشت به خویشتنˈ عنوان سه نشست دیگری است که با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه، دکتر بیژن عبدالکریمی و نیز دکتر غلامرضا امامی برگزار شد.

نشست ˈشریعتی و ادبیاتˈ از ساعت 17 تا 20 روز چهارشنبه 29 خردادماه در خانه موزه دکتر شریعتی واقع در خیابان جمالزاده شمالی، نرسیده به خیابان دکتر فاطمی غربی، کوچه نادر، پلاک 9 برگزار خواهد شد.



*برگزاری بزرگداشت دکتر شریعتی در خانه فرهنگ میثاق

این نشست با حضور ˈاردشیر منصوریˈ استاد زبان و ادبیات فارسی برگزار می شود و اجرای موسیقی سنتی و محلی و ارائه اشعار و مقالات ادبی در این زمینه از دیگر برنامه های گنجینه های پارسی در خانه فرهنگ میثاق است.

ˈعلی شریعتی مزینانیˈ، ۲ آذر ۱۳۱۲ در روستای کاهک،سبزوار به دنیا آمد و ۲۹خرداد ۱۳۵۶،از دنیا رفت.

وی نویسنده، جامعه شناس، تاریخ شناس، پژوهشگر دینی اهل ایران، از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریه پردازان انقلاب اسلامی ایران بود.

شریعتی در به ثمر رسیدن انقلاب ایران سهم بسیاری داشت،کارنامه فعالیت های او برای احیای مذهب و سنت در جامعه و بیدادگری نسبت به سلطنت وقت نیز شهرت دارد.

شریعتی را در ادبیات معاصر معلم شهید می نامند و از زمان انقلاب تاکنون یادبودهای بسیاری به یاد او برگزار و اجرا کرده اند.

منبع:http://www3.tehran.irna.ir

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۳۲
حسین مزینانی عسکری


066 عکسها | http://shariati.nimeharf.com


برای دریافت فایل صوتی به ادامه مطلب بروین.

گوینده سیده زینب صفوی

منبع:http://shariati.nimeharf.com



۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۵۷
حسین مزینانی عسکری

روز پنجشنبه 8 آذر1386 روزنامه اطلاعات گزارشی از دیدار علی نصیریان ، بازیگر نام آشنای تئاتر و سینما منتشر کرد که او در بخشی از این دیدار خاطره ای از علی شریعتی هم نقل کرده بود. آنچه در اینجا آمده است همان خاطره علی نصیریان است. .

 دیدار با شریعتی‌/علی نصیریان

دیدار با دکتر شریعتی‌ مزینانی

علی نصیریان

روزی فردی به اداره برنامه‌های تئاتر در خیابان پارس مراجعه کرد و گفت؛ من از طرف دکتر شریعتی آمدم و ایشان شما را دعوت کرده‌اند تا از تئاتر ابوذر دیدن کنید. بعد ما هم رفیتم. ساعت 6 عصر بود و تا رسیدم به در حسینیه دیدم که اصلاً راه و روزنه‌ای نیست که به داخل بروم. تا وسط خیابان جمعیت ایستاده بودند. من وامانده شدم و با خود می‌گفتم چه کار کنم و حتی آقای جعفر والی را هم که دعوت شده بود، ندیدم و پیدا نکردم. منتظر بودم ببینم چه می‌شود که مردی من را دید و گفت، بیا تو بیا. من را بردند توی مجلس و من را در جایی نشاند که من او را نمی‌شناختم. بعدها فهمیدم که کارگردان سریال سربداران است. آقای محمدعلی نجفی. از شاگردان آقای شریعتی. او بعدها به من گفت. آن کسی که تو را برد در آنجا نشاند من بودم. خلاصه من در جایی نشستم. آقای ایرج سریری از بچه‌های بوشهر، نقش ابوذر را بازی می‌کرد. آقای عطاءا... زاهد و دیگران در حسینیه ارشاد، همکاری هنری داشتند. نمایش ابوذر به خوبی اجرا شد، سپس آخرسر که رفتم خدمت آقای شریعتی و تشکر کردم، به او گفتم؛ آقای دکتر این سخنرانی شما برای من جالب‌تر از این تئاتر بود. گفتم؛ تئاتر خیلی خوب بود اما حرف‌هایی که شما زدید برای من شیرین‌تر و جذاب‌تر بود.

گفت: عجب!.

جالب این است که سال 1368، یک برنامه هفته فیلم در پاکستان برگزار شد، آقای بهشتی رئیس بنیاد فارابی با ما بود، یک روز آقای سفیر که برادر آقای میرحسین موسوی به نام میرمحمود موسوی ما را مهمان کرد. بعد که با ما احوالپرسی کرد، سفیر به من گفت؛ شما من را نمی‌شناسید؟ من گفتم که تا حالا زیارت نکردم شما را ولی به اسم می‌شناسم.

گفت: من از بازیگران تئاتر ابوذر بودم که شما دیدید.


lمنبع:http://www.drshariati.org

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۰۵
حسین مزینانی عسکری

«بازگشت به خویش» به فرانسه

از سلسله کتاب‌های دکتر شریعتی مزینانی به زبان فرانسه، به تازگی کتاب «بازگشت به خویش» وارد بازار نشر فرانسه شده است.

 

از سلسله کتاب‌های دکتر شریعتی مزینانی به زبان فرانسه، به تازگی کتاب بازگشت به خویش وارد بازار نشر فرانسه شده است. پیش از این کتاب‌های «شناخت اسلام»، «فاطمه، فاطمه است»، «خودسازی انقلابی»، «شهادت»، «محمد»، «از هجرت تا وفات»، «امت و امامت»، «مسئولیت شیعه بودن»، «ویژگی های شخصیت پیامبر»، «مسئولیت روشنفکر»، به بازار نشر فرانسه راه بافته است. این کتاب‌ها از زبان عربی به فرانسه برگردانده شده و بخشی از مجموعه‌ای است به نام «اسلام، جوری دیگر».

 

انتشارات البوراق ناشر این کتاب است. ناشر در مقدمه کتاب هدف خود را از ترجمه آثار شریعتی چنین شرح داده است: «دکتر شریعتی نقشی اساسی برای آشتی دادن جوانان و مذهب داشته است. شخصیتی متعهد، نزدیک به جامعه و سرسپرده به تأمل.» پشت جلد کتاب نقل قولی از شریعتی می‌خوانیم: «امه سزر می‌گوید: به خویش برگردیم. اما من نمی‌توانم از خود نپرسم کهبه کدامین خویش؟ مقصود همان خویشتن مسخ شده‌ای که به ما عرضه شده است؟ خیر. بازگشت به چنین خویشی ناممکن است. معنایش این است که به سنت درآویزیم و به چیزهای قدیمی و بی‌مصداق و در برابر ترقی عقب‌نشینی کنیم.»

این کتاب در کتابفروشی زنجیره‌ای «فنک» (Fnac) عرضه شده است.


lمنبع:http://www.drshariati.org

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۸
حسین مزینانی عسکری

سمپوزیوم دوروزه‌ی شریعتی‌شناسی در استانبول طی روزهای 17 و 18 نوامبر/27 و 28 آبان 91 به ابتکار انتشارات فجر، از ناشرین عمده‌ی آثار شریعتی به زبان ترکی، با مشارکت فعال دانشگاهیان و استقبال خوب جوانان برگزار شد. آمفی‌تئاتر فرهنگسرای باغلارباشی در محله‌ی اوسکودار که گنجایش پذیرایی حدود هشتصد تن را داشت، دائما پُر شد و جمعیت جوان گروه‌گروه در حال آمد و شد به سالن‌های کنفرانس، میز کتاب و آرشیو، و نمایشگاه عکس و بیوگرافی شریعتی بودند. نزدیکی زمانی این مراسم با دوم آذر، هفتاد و نهمین سالگرد تولد شریعتی، و حضور همسر و فرزند او در جلسه توجه خوانندگان و علاقمندان آثار وی را که تا کنون بیشتر با افکار او آشنایی داشتند، متوجه ضرورت شناخت ویژگی‌های شخصی او ساخته بود.

 


مراسم پس از اعلام برنامه توسط نماینده‌ی نشر فجر، سخنان کوتاه شهردار آن منطقه‌ی استانبول،‌ و نمایش فیلمی از زندگی و آثار شریعتی (که با نیایشی با صدای خود او به پایان رسید)، با دعوت از دکتر پوران شریعت‌رضوی جهت ایراد سخنانی به‌عنوان افتتاح رسمی نشست آغاز شد. ایشان با تشکر از مسئولان این انتشارات که با جدیت و امانت موفق به تحقق این دستآورد بزرگ شدند، به تک‌تک مترجمان دست مریزاد گفت و این نحوه‌ی کار را اُلگویی برای سایر کشورهایی دانست که دست‌اندرکار برگردان آثار شریعتی‌اند. سپس، از دکتراحسان شریعتی خواسته شد تا انتظار خود را از این همایش ابراز کند. وی با اشاره به موقعیت کنونی جنبش‌های آزادی‌خواهانه و عدالت‌طلبانه‌ی جهان مسلمان، و مقام تاریخی ترکیه به‌مثابه‌ی آزمایشگاه، پل ارتباطی و میدان مواجهه‌ی شرق و غرب و شمال و جنوب، محصول بحث‌های این همایش را تأثیرگذار و حامل تبعات بعدی دانست. او بررسی میراث فکری معلم «عرفان، برابری، آزادی» را در عصری که بشر نؤمید از خدایان ادیان کهن و سرگردانِ پایان فراروایات مکاتب نوین، تشنه‌ی سخنی نو است، ارجمند دانست و  آنگاه، به‌نوبه خود از زحمات مترجمان و استقبال فرهنگیان و خوانندگان آثار شریعتی در کشورهای ترک‌زبان تشکر کرد.

پس از این مقدمات، علی بولاچ، از روزنامه‌نویسان مطرح در جنبش مسلمانان ترکیه، سخنرانی کرد و به تشریح جایگاه شریعتی در رخداد انقلاب اسلامی ایران (و در نسبت با آیت‌الله طالقانی، امام خمینی، استاد مطهری، مرحوم بهشتی و ..)، ‌پرداخت. سخنرانی‌ها به گونه‌ای ترتیب یافته بود که بلافاصله سخنران بعدی به نقد نظریه‌ی سخنران اصلی قبلی می‌پرداخت. برای نمونه، دیدگاه مرکزی سخنران نخست توسط سخنرانی دیگر که آنرا محافظه‌کارانه ارزیابی می‌کرد، مورد نقد قرار گرفت. آنگاه نخستین پانل، با شرکت هشت تن از اساتید دانشگاه آغاز به کار کرد و موضوعات: سنت و تجدد (شامل اوچال)، تشیع‌ علوی و تشیع‌ صفوی (مراد دمیرکلجایگاه شریعتی در تفکر معاصر اسلامی (احسان توکر)، ارائه تحقیق، تحلیل، نقد و بررسی شد.

 


روز دوم نیز پانل‌های صبح و بعدازظهر موضوعاتی چون: نگاه شریعتی به تاریخ ادیان (محمود آیدین)، ایدئولوژی‌های مدرن، به‌ویژه تلقی او از انواع مارکسیسم (امید آکتاش مسأله آزادی انسان و بیگانگی (قدیر جاناتان)، زن در نگاه شریعتی (خانم جهان آکتاشحج (گوربوز دنیز)، و ..، مورد بحث تفصیلی و انتقادی واقع شد.

سپس در بخش پایانی برنامه نمایندگان پژوهشگران جوان به نوبت پشت تریبون رفتند و برداشت‌های خود را از شریعتی و انتظارات و امیدهایشان را برای آینده‌ی تداوم اندیشه و راه او بیان داشتند.

در پایان همایش مسئولان، بار دیگر از احسان (جالب این بود که فعالان مراسم جملگی بنحوی صمیمانه پوران خانم و احسان را به اسم کوچک صدا می‌کردند، البته به استثنای مواقعی که پشت تریبون رسمی اسم می‌بردند)، خواستند که ارزیابی خود را از کیفیت بحث‌های دو روزه بیان کند. احسان شریعتی با اشاره به اینکه مانع زبان امکان فهم جزئیات مباحث مطرح‌شده را برای او فراهم نیآورده، پوزش خواست و اما چنین جمعبندی کرد که: «خلق آثار دکتر شریعتی همچنان‌که ترجمه آثارش به ترکی در شرایط سخت سرکوب پلیسی و نظامی انجام شد و حاکی از درد و سرشار از شور و شوق و ناگزیر از شتاب است. شریعتی در حوزه‌های سه‌گانه‌ی «اسلامیات، اجتماعیات، و کویریات»، تزهای متعدد قابل تأمل، بحث و بررسی‌ای را مطرح کرده است. اما او خود می‌گفت: حرف اصلی‌ام، مبارزه با زر و زور و به‌ویژه تزویر است. (و این تثلیث‌ها به هم مربوط و نشان انسجام تفکر او بود) و «استحمار» کلیدواژه‌ای بود که او در زبان فارسی آفرید و ریشه‌ی همه‌ی دردها را اعم از استعمار و استبداد و استثمار، در آن می‌یافت و آنرا دو نوع می‌دانست: کهنه (دینی-سنتی) و نو (ایدئولوژی‌های مدرن). پس بدیلِ اندیشه‌ی شریعتی نوعی از خودآگاهی‌ رهائی‌بخش معنوی است که در توحید مثلث، عرفان، برابری، و آزادی، تجلی‌یافته است. و امروز زمان تحقق این آرمان‌ها در جنبش واحد نوزایی و پالایش تمدن و فرهنگ اسلام، فراسوی تفرق قومی-مذهبی فرارسیده‌ است. و این همان آرزوی سیدجمال بزرگ بود که در همین شهر در حصر مُرد. وی همچنین افزود که از زمان رفتن شریعتی سه دهه و نیم می‌گذرد و پس از او ما شاهد رشد بنیادگرایی دینی و اُفت ایدئولوژی‌ها و به‌ویژه، فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم دولتی بودیم، لذا امروزه گفتمانی نوشریعتی پاسخگوی موقعیت و مشکلات کنونی ماست.

 


مراسم با سخنان خانم شریعت‌رضوی خاتمه یافت که ضمن ابراز تشکری پرحرارت از همه حضار و به‌خصوص مبتکران، مترجمان و جوانان این کلام از شریعتی را سر داد که: «نویسنده را هیچ قدرتی جز خواننده‌اش نمی‌تواند خاموش سازد!»

و جلسه با ابراز احساسات پرشور حضار به پایان رسید. پیش از برگزاری همایش نیز خانم شریعت‌رضوی مصاحبه‌ای با تلویزیون هلال ترکیه انجام داد با پرسش از شخصیت و خصائص روحی و اخلاقی شریعتی در خانواده و جامعه. همچنین در سایر نشست‌ها و گفتگوها روشنفکران مسلمان ترکیه علاقمند به شناخت بیشتر خود شریعتی بودند. اما وضع آثار او در آنجا هنوز همان حال و هوای روزهای انقلاب خودمان را دارد: برخلاف ایران امروز، هنوز کتاب‌هایی چون ابوذر، خودسازی انقلابی، اسلام‌شناسی و...، بیش از کویریات مورد توجه‌اند.

lمنبع:http://www.drshariati.org
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۶
حسین مزینانی عسکری

لوئی ماسینیون

لوئی ماسینیون

«ماسینیون، گرچه بزرگ‌ترین اسلام‌شناس و شرق‌شناس جهان معاصر بود، اما زیبایی روح و جلال انسانیت و احساس ظریف پرجذبه‌ی او بیشتر در نزدیکانش اثر می‌گذاشت تا نبوغ علمی و فکریش. وی مجموعه‌ای از درخشان‌ترین زیبایی‌های ممکن در وجود یک مرد، در سیمای یک انسان، و در روح یک عالم بود.» (علی شریعتی - کویر - معبودهای من)

* درباره‌ی لوئی ماسینیون در ویکی‌پدیا: فارسی - انگلیسی


فرانتز فانون

فرانتز فانون

«و فرانتز فانون دوست شهید و اندیشمندم که زندگی‌اش را فدای ملت اسیری کرد که با آن، جز انسان بودن، هیچ پیوندی نداشت.» (علی شریعتی - کویر - معبودهای من)

* درباره‌ی فانون در ویکی‌پدیا: فارسی - انگلیسی


ژاک برک

ژاک برک

«و پروفسور برک که مذهب را نشانم داد که، از پشت عینک جامعه‌شناسی چگونه می‌توان دید و همین درس بزرگ موجب شد که صدها هزار دانستنی‌های بیهوده‌ای که در این‌جا آموخته بودم و به کارم نمی‌آمد، همه، ارجمند و به‌دردخور شد و چه داستان مفصلی است!» (علی شریعتی - کویر - معبودهای من)

* درباره‌ی برک در ویکی‌پدیا: فارسی - انگلیسی


الکسیس کارل

الکسیس کارل

«الکسیس کارل که تجربه‌ای بزرگ برایم بود و آن دیدن مذهب با نگاه علم بود. انسانی بود با دو بال، از آنها که همیشه آرزو می کنم....» (علی شریعتی - کویر- معبودهای من)

* درباره‌ی کارل در ویکی‌پدیا: انگلیسی


ژان کوکتو

ژان کوکتو

«ژان کوکتو اعجاب مرا برمی‌انگیخت و همواره با شگفتی خیره‌ای به او می‌اندیشیدم. این روح چندبعدی رنگارنگ!» (علی شریعتی – کویر - معبودهای من)

* درباره‌ی کوکتو در ویکی‌پدیا: فارسی - انگلیسی


شاندل

شاندل

«و دیگران و دیگران... پروفسور شاندل که در هیچ قالبی نتوانستم محصورش کنم و به قول جلال آل‌احمد: «هر جایی جوری بود و همه جا یک جور» و هر لحظه جلوه‌ای دیگر داشت و در همه تجلی‌های رنگارنگ و شگفتش یک روح آشکار بود و همواره از بودا تا دکارت در نوسان بود و شرق و غرب را، گذشته و آینده را، و زمین و آسمان را زیر پا می‌گذاشت و لحظه‌ای آرام نداشت و در حادثه‌ای صبح بیست‌وهشتم فوریه‌ی سال ۱۹۶۷ برای همیشه آرام گرفت.« (علی شریعتی - کویر - معبودهای من)

* طرحِ «علی - شاندل» کارِ خودِ شریعتی است.


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۳۳
حسین مزینانی عسکری

نامه‌ای از علی شریعتی: سقف آسمان بر سرم افتاده








دوست من! نامه مهربانتان را پس از ده روز زیارت کردم، علتش شاید این بوده است که در این مدت در تهران بودم، شهری که هیچ دوستش نمی‌دارم و جز عقیده که در من کارگر است، هیچ نیرویی نمی‌تواند مرا به آنجا بکشد و تحمل این شهر دروغین تقلیدی نوکیسه و بی‌روح و بی‌اصالت و بزک‌کرده زشت را بر من سبک کند. لزومی ندارد که ا

حساسم را از نامه‌ای که می‌گفت شما به سلامت من می‌اندیشید بیان کنم و البته این حاکی از آن نیست که من به سلامت خود بسیار می‌اندیشم بلکه از آن روست که جلوه‌ای از روح و نشانه‌ای از صداقت متعالی و ناب احساس انسانی—به خصوص در زندگی ما که هر چه است به مصلحت و روزمرگی و ضرورت آلوده است—برای تیپ‌هایی که در حاشیه زندگی به سر می‌برند و با شعر و روح و عقیده و ایمان و تاریخ و خیال و ایده‌آل بیشتر سر و کار دارند تا خانه و اداره و اضافات و رتبه و رئیس و میز و ترقی و موقعیت و مصلحت و زمین دونبش، تکان‌دهنده است. اما این را باید در پاسخ الطاف شما عرض کنم که من به همان اندازه که به نگرانی شما از سلامت تهدیدشده‌ام ارج بسیار می‌نهم، به آنچه سلامتم را تهدید می‌کند اهمیتی نمی‌دهم زیرا سلامتم را به چیزی نمی‌گیرم، چه، وقتی شما نمی‌خواهید از خانه بیرون روید، نه جایی دارید که بروید و نه از گردش جمعی در خیابان‌ها و جاده‌هایی که به هیچ جا نمی‌روند لذتی نمی‌برید، چگونه می‌توانید از اینکه اتوموبیلتان پنچر شده است و یا موتورش خوب کار نمی‌کند و به روغن‌سوزی افتاده یا خواهد افتاد دچار اضطراب باشد؟ لابد طبیبانه خواهید فرمود: آخر ناسازگاری کار بدن عمر را کوتاه می‌کند. آری، ولی مگر نه بیهودگی هرچه کوتاه‌تر بهتر؟ از رنجهایش سخن نمی‌گویم که اگر بگویم پای قیچی کردن عمر پیش می‌آید و نه دیگر کوتاه کردن. و شاید بگویید: به روح و اندیشه و احساس و هدف و کار در راه ایمانت که ارج می‌نهیم؟ بدن بیمار چه کاری می‌تواند کرد؟ روح و اندیشه و مسئولیت اعتقادی را نیز فلج می‌کند. آری، و اینجاست که پای دردناک‌ترین فاجعه وجودی من پیش می‌آید. همان که در آن عبارت زیبا و آشنا بدان اشاره‌ای رفته بود: O mon dieu seul dans la vie seul dans la minuit … من نه یک بورژوایم که «رفاه» طبقاتی مرا به دردها و تنهائی‌های موهوم احساساتی دچار کند که زاده بیدردی است و نه یک شاعرمسلک عاشق‌پیشه و یا عارف طریقت که حرف‌های عرفانی یا احساساتی و خیالی بزنم و به رمانتیسم لامارتینی یا بکت‌بازی‌های رایج اخیر مبتلا شوم بلکه تمام عمرم را بر سر یک حرف گذاشته‌ام و با اینکه به همه درها و پنجره‌ها سر می‌کشم یک گام از راهی که از آغاز راه رفتنم بر آن می‌رفته‌ام کج ننهاده‌ام و می‌کوشیده‌ام—گرچه بودا را در دلم پنهان کرده‌ام و با روسو (حداقل) و با پاسکال و بیشتر از همه با لوپی شاعر چین قدیم خویشاوندم—زبانم را به دکارت بسپارم و قلمم را به لوتر و کالون و در نتیجه شده‌ام دورگه‌ای که یک رگم به هند می‌رود و یک رگم به سینا و حرا و دلم پوشیده در بنارس می‌تپد و عقلم در مدینه بومی شده است و به طواف کعبه مشغول است و این است که اگر از تنهایی و شب می‌گویم و یا درباره‌ام می‌گویند نه به معنای فلسفی یا شعری یا احساساتی و رمانتیک آن است بلکه معنی دارد و معنائی سنگین و جدی و عینی، ابژکتیو. «کویر» را نگاه کنید و «معبد» را، همه در شب می‌گذرد و چه وحشتی در آن موج می‌زند از روز! و همه کلماتش در تنهائی زاده شده‌اند و چه بیزاری‌ای در آن از جمعیت! اما کاش شب می‌بود و تنهائی! نه، تضادی که در سرشت من هست به سرنوشتم نیز سرایت کرده است. «مذهب، علم، آزادی و ادبیات» چهار بعد اساسی سرشت من بوده که سه بعد آن ناچار مرا همیشه به میان جمع می‌کشید. مذهب مرا با عوام و علما، علم با انتلکتوئل‌ها، آزادی با کشمکش‌ها و مردم و فقط ادبیات و هنر با خودم. و می‌بینید که سهم خودم یک چهارم دیگران است. لابد چنین کسی که از چهار پایه وجودی‌اش سه پایه‌اش در عمق جمعیت است و همواره مشغول دیگران باید غرق انبوهی خلق باشد و ازدحام! آری، و چنین هم هست و حالا که تازه سرم خیلی خلوت شده است می‌بینید که تا کجا مردم‌زده‌ام و پایمال جمعیت و شلوغی و کشاکش‌های این و آن و جوش کار و حرف و درگیری‌ها! پس چرا شب؟ چرا تنهایی؟ مذهب، همه مذهبی‌ها را گردم جمع کرده است و آزادی همه سیاست‌اندیش‌ها و روشنفکران را و علم، همه کتابشناس‌ها و قلم‌زن‌ها و تحصیلکرده‌ها را و حتی ادبیات و هنر نیز اهل ذوق و نویسندگی و شعر... را! اما این یک پیش‌بینی درستی است که متاسفانه درباره من غلط از آب در می‌آید. زیرا سیاست و آزادی و روشنفکری را به گونه‌ای می‌فهمم که در اول قدم روشنفکری‌های رایج مملکتی در برابرم می‌ایستند و نویسندگی و شعر و ادب را به گونه‌ای که هم‌کلاسی‌ها از من می‌رنجند که خیلی نواندیشم و بدعت‌گذار و هم نوپردازان و نونویسان فرنگی‌مآب سبک‌دار که «معلوم نیست چه می‌گوید و به چه سبکی می‌نویسد و می‌اندیشد؟!» و هم اهل علم. کهنه‌ها و نوها که نه کهنه‌ام و نه نو. نه مثل مورخ‌ها است، نه شبیه جامعه‌شناس‌ها، نه به شیوه فلاسفه و نه در طریقه اشراق و عرفان. نه شرقی، نه غربی، نه کلاسیک، نه مدرن، نه پیرو مکتبی مشخصی، نه طرفدار شخصی معین و نه صاحب متدی از متدهای علمی، اجتماعی، تاریخی، فلسفی، ایده‌آلیستی، رئالیستی، چپ، راست، هیچ... و این هم مذهبم، که شاهدید! از وقتی تمام کوشش‌هایم را وقف مذهب کرده‌ام، همه متولیان مذهب، پاک و ناپاک، مترقی و مرتجعشان یکپارچه در برابرم صف کشیده‌اند و مؤمنین از ظهور این دشمن خطرناک دین به وحشت افتاده‌اند آنچنان که اگر با دعا و نفرین و درخواست از خدا کلکم کنده نشد و خاموش نشدم به نیش چاقویی بالاخره اسلام و ایمان را از شر من نجات خواهند داد. می‌بینید که نه در شب‌ام و نه در تنهائی. نه در روز و نه با جمعیت نه با کسی پیوند دارم و نه با گروهی نیست که پیوند نداشته باشم از همه سو با زمان و با جامعه خویشاوندم و از هر سو بیگانه! هر چه به انبوه جمعیت بیشتر فرو می‌روم تنهاتر می‌شوم و هر چه در روز گرفتارترم و با زندگی درگیرتر، در شب تنهاتر می‌شوم و در زندگی تنهاتر! و آنگاه در حالی که سقف آسمان بر سرم افتاده و دیواره‌های ضخیم و عبوس جهان از چهارسو لحظه‌لحظه نزدیکتر می‌شوند و مرا در خود می‌فشرند و خفقان را هرچه بیشتر فریاد می‌زنم سنگین‌تر احساس می‌کنم و نزدیکتر، نامه‌ای آشنا برسد که بر رنج تنم بیمناک است. بی‌شک این نگرانی خود تنها دارویی است که می‌تواند تسکینم دهد زیرا روحی که در آن پنهان است غربت در وطن و تنهایی در انبوه جمعیت را که رنج بزرگ من است تخفیف می‌دهد اما از من انتظار نداشته باشید که چندان خاطرجمع باشم و بی‌درد. و یا بدان اندازه برای بودنم و ماندنم اهمیت قائل باشم که به سلامت و بیماری‌ام بیندیشم و برای بیشتر زیستن تن به دوا و دکتر بدهم! در عین حال می‌گویید چه کنم؟


lمنبع:http://www.drshariati.org

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۲۷
حسین مزینانی عسکری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۲۲
حسین مزینانی عسکری


یکی از خصوصیات اخلاقی فرزند شایسته کویرمزینان دکتر علی شریعتی مزینانی نوع برخورد شایسته و همراه با خوش خلقی و متانت بود . او هر موقع به مزینان مشرف می شد با مردم عامی و ساده ی روستایی هم کلام می شد با آنها مزاح می نمود و در صورت پرسش با حوصله و تا جایی که امکان داشت با استفاده از گویش مزینانی جوابشان را می داد. برایش فرقی نمی کرد که فرد مقابلش خان است یا دهقان و کشاورز و بلکه به قشرمستضعف و محروم بیشتر احترام می گذاشت . دلش می تپید تا روزی در جمع هم ولایتی هایش باشد بارها خاطرات حضور ساده ی او را در جمع مزینانی ها شنیده ام که در یکی از روزها دکتر به هیئت مزینانی های مقیم تهران آمد و مستقیم رفت به قسمت آشپزخانه وگفت :فلانی چیزی برای خوردن مانده ؟

دایی من جواب می دهد که : یه خورده گوشت کوبیده هست بیارم دکتر؟

دکتر می گوید : نه ! نون خشک و ماست محلی دارید؟

گفیتم : آره، اتفاقا فلانی از مزینان قاتق خوبی آورده !

دایی ام تعریف می کنه که دکتر خودش نانها ی خشک را با گوشت کوب خورد کرد و سپس با قاتق آب دوغ درست کرد و با اشتها نوش جان نمود. و باز مشابه همین خاطره در هیئت ابوالفضلی یا علی اکبری مزینان اتفاق می افتد که دکتر با صفا و سادگی تمام می نشیند و با آشپزها غذا می خورد.

لذا هر مزینانی که حضور دکتر در مزینان را درک کرده باشد از او خاطره ای دارد مانند خاطرات حاج حسین تاج مزینانی که چندسال پیش در خبرآنلاین منتشر شد و ماسعی می کنیم در چند قسمت تقدیم دوستداران آن بزرگمرد نماییم.

بخش اول ؛ آخرین دیدار درمزینان

حاج حسین مزینانی از اقوام دکتر و هم صحبت ایشان در ایام حضور وی در مزینان، خاطرات بسیاری به ویژه از آخرین روز های حضور وی در این مزینان بیان می کند که شنیدنی است.

*در مراسمی که برای ختم عموی دکتر ( شیخ قربانعلی ) در مزینان برپا بود همراه دکتر در مجلس حاضر شدیم.در همین زمان خان فرومد برای عرض تسلیت و همچنین دیدار دکتر و پدرش وارد مجلس شد.

خان فرومد آمد، استاد شریعتی با خان و عده ای دیگر در یک جا جمع بودند. دکتر و من در اطاق دیگر بودیم.من می خواستم بروم، باد تندی می وزید، تا من می خواستم برخیزم، دکتر با اشاره می گفت:پسر عمه کجا می روی؟ بنشین. یک پالتویی روی دوشش بود، از من خوشش می آمد، چون زیاد از او سؤال می کردم، در ضمن، اینجا هم صحبتی هم نداشت و تنها بود. در این زمان،(مرحوم) آق شیخ محمود ( پسر عموی دکتر ) از اتاق مجاور آمد و گفت : آقای دکتر خان آمده است.

دکتر گفت:من با خانها سر و کاری ندارم. بابا(استاد شریعتی ) هست. یعنی ( نیازی نیست من بیایم)چند بار این موضوع تکرار شد و هر بار دکتر گفت: دست از سر من بردار.

من گفتم: دکتر، شاید خان جویای حال شما شده است و این ها قول دیدار شما را داده اند و به دنبال شما فرستاده اند. گفت : این طور است؟!! دکتر بلند شد، همین طور که پالتویش روی دوشش بود و یک لِنگه جورابش در پایش و لنگه دیگر در دستش، حرکت کرد و رفت به اطاق مجاور. وقتی نشستند.خان فرومد داشت از خاطراتش و دوران زندگیش و سلطنت خودش و اینکه با شاه کجا رفتیم، صحبت می کرد(همزمان پدر دکتر با بی اعتنایی سیگارش را می کشید) او از هواپیمایی که سوار شده و سگی که آنجا بوده و از پیشرفت و ترقی در حکومت پهلوی با افتخار تعریف می کرد. در این زمان پدر دکتر ( استاد محمد تقی شریعتی ) رو به دکتر کرد و گفت: علی.

دکتر جواب داد:بله پدر.

استاد گفت: جوابش را بده.

دکترگفت: حاج آقا خودتون جوابش را بدهید.

پدرش دوباره تکرار کرد. برای بار سوم با تندی گفت: علی! جوابش را بده.

دکترگفت: آقای نصرت (نام خان فرومد نصرت الله خان بود) این فرومد شما در 1400یا1600 سال قبل بیمارستانی داشته که 800 دوشیزه در آنجا نرس بوده اند و ابن یمین در آنجاست و آن زمان نرس توش بوده حالا تو افتخار می‌‌کنی که سوار هواپیما شده ای که سگ در آن بوده و به آن می بالی خوب همراهش هم سگ بوده؟!

خان گفت: مگر در آن زمان نرس بوده؟!

دکتر گفت: بله. در زمان پیامبر(ص) هم نرس بوده سپس جریان دختر نابالغی که در بین زنان دیگر همراه پیامبر(ص) در زمان جنگ بوده و در بین راه بالغ شده را برای وی تعریف کرد. سپس گفت: این تقسیم اراضی که از آن نام می بری، این احمق ( منظورش شاه بود)چه کاره است، نصرت (نمی گفت خان) این به شکست منجر می شود به جایی نمی رسد. این کار در 2400 سال پیش در شرق به وسیله یکی از سلاطین، این تقسیم اراضی شده است و این می خواهد تقلید از آنها کند.


*

یک روز آمد گفت: اگر بی کاری بیا پیش من. رفتم. بعد گفت: این دفعه آخر است. با هم به خانه پسر عمویش رفتیم.

دکترگفت: عفت (زن شیخ محمود دختر عمه اش بود همچنین زن پسر عمویش)

گفت:بله.

گفت: زیر انداز را اینجا بینداز. کمی قاتق ( ماست کیسه ای ) و نان خشک بیاور.

جوی آب از میان حیاط آنها عبور می کرد. دکتر نانها را به درون آب زد، کمی گذاشت آبش کشیده شد. گفت: حسین بخور. بعد گفت: عفت آخرین غذا و اولین غذا است. من رفتم، خدا حافظ.

فردا صبح رفت. وقتی رفت، سه یا چهار روز بعد خبر شهادتش را آوردند.

این روزهای آخر اینجا(مزینان)بود این طرف ها زیاد می آمد

منبع:شاهدان کویر مزینان

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۱:۵۴
حسین مزینانی عسکری


«طبیعی است که پدری منتظر آمدن پسرش باشد و هم طبیعی است که وقتی پدر یک "تنها" است،بیشتر از هر پدری،چشم به راه پسر باشد و در نتیجه خبر رسیدن پسرش او را از شادی به اشک آورد»،این جمله های علی شریعتی خطاب به پسرش احسان است.

اما همین جملات را محمدتقی شریعتی نیز می توانست خطاب به فرزندش علی بگوید.او نیز سخت در انتظار فرزندش بود تا از راه برسد.اما با آمدن علی،انتظار محمدتقی شریعتی هیچگاه به پایان نرسید.

چه بسیار کسانی که محمدتقی شریعتی را بواسطه نام و اعتبار فرزندش می شناسند،اما محمدتقی شریعتی خود در عالم اسلام چهره ای شاخص و شناخته شده بود.

محمدتقی شریعتی از سوی علی، "پدر،استاد و مراد" خطاب می شد اما مشی مبارزاتی علی شریعتی خصوصا در اواخر دهه 40 چندان مورد موافقت پدر نبود.

محمدتقی شریعتی که خود با بنیان نهادن "کانون نشر حقایق اسلام"از فعالیتهای فرهنگی تا حدودی به سوی مبارزات سیاسی در دهه 40 متمایل گشته بود در نامه ای از فرزندش که در کانون مبارزات سیاسی قرار داشت می خواهد که "کمی به فکر شغل و خانواده و مسئولیت زندگی" اش باشد،درخواستی که با پاسخی اینچنین از جانب علی شریعتی همراه می شود:

»
راست است، من از زن و فرزندانم شرم دارم که قدرت زندگی کردن و سامان داشتن و مسئولیت شوهری و پدری را از دست داده ام. دیگر نمی توانم دنبال شغل و کارم بروم، نمی توانم لحظه ای به فردای زندگی ام فکر کنم. این رنج مرا بی تاب تر و ناتوانتر از آن کرده است که بتوانم به خود بیندیشم و آرام بگیرم و حساب و کتاب کنم. حتی نمی توانم محققانه و خاطر جمع به تحقیقات علمی بپردازم. حتی مطالعه کردن که کار همیشگی ام بوده است، برایم مشکل شده است.دلم می خواهد فقط فریاد بکشم و همه را از "فاجعه" باخبر کنم...«.

یکی از "فریادهای" علی شریعتی این بود که در ممالک شیعی "مفاتیح الجنان به کتاب زندگی و قرآن به کتاب پس از مرگ تبدیل شده است"،اینگونه بود که او فریاد "بازگشت به قرآن" سر می داد و از قضا محمدتقی شریعتی نیز در راستای بازگشت به قرآن سالها عمر خود را صرف نگارش "تفسیر نوین" و برگزاری جلسات آموزش و تفسیر قرآن برای جوانان کرد.

علی درباره پدر می گفت ؛ «استاد شریعتی یکی از قرآن شناسان بزرگ و صاحب سبک و از متخصصان تفسیر در عصر ماست که به راستی عمر را یکسره با قرآن زندگی کرده است و محور اصلی تحقیقات و خدمات علمی و تبلیغی و کوشش های فکری اسلامی و شیعی اش،قرآن بوده است«.

و در دیگر جای رنج فراوان پدر در راه ترویج اسلام را اینگونه ترسیم می کرد ؛ «استاد من، مراد من. شما عمرتان را وقف این ایمان کرده اید، این اسلام و این تشیع و این ولایت اهل بیت پیغمبر برای شما چماق تکفیر و پاچال دکان ابزار نام و نان نبوده است. عشق بوده است و درد، شما نیم قرن است که برای احیای مکتب علی و حسین و فاطمه، برای احیای قرآن و شناخت اسلام و رواج ایمان در میان نسل ما می سوزید و می گدازید و ثمره ی آن جز اعصابی فرسوده و زندگی ای تباه و تلخی و رنج و ناکامی و تحمل خیانتها و ریاها و رنگ عوض کردن ها و بهره برداریها ناجوانمردانه از ایمانها و اردتها ... نیست...شما بودید که ایمان به اسلام و عشق به علی را در عمق جان و مغز استخوان من غرس کردید«.

همین عشق و ارادت علی به پدر بود که در سال 1352 و زمانی که او در گریز از ماموران سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی بسر می برد،ساواک با دستگیری محمدتقی شریعتی باعث شود تا فرزندش خود را به آن سازمان معرفی کند و راهی زندان شود.

در دوران زندان نخستین بار که پدر به ملاقلات پسر می آید او را نمی شناسد! علی شریعتی این واقعه را اینگونه نقل می کند ؛ « لحظه ای که آقا را آوردند، حال خود را نفهمیدم. روی دستان پدر افتادم، اما پدر مرا نشناختند و گفتند جوان بلند شوید، گفتم، آقا جان، منم علی، … بعد در حضور مامور زندان کمی صحبت کردیم، اما به شدت ضعیف شده بودند، وقت ملاقات کوتاه بود و وقتی آقا را می بردند از پشت به اندام نحیف و استخوانی که یادگار سالهای رنج و محنت و تبلیغ برای دین بود، خیره شده بودم و با اندوه و حسرت نگاه می کردم، پدرم از فرط ضعف و ناتوانی به سختی راه می رفت و اندامش آشکارا می لرزید و بقچه لباسهایش را زیر بغل گرفته بود و آن را به زحمت حفظ می کرد. من با تاسف به خودم می گفتم این دستمزد سالها مبارزه برای رستگاری این ملت بود. بازپرس ساواک با لبخندی آمیخته به طنز پرسید که: شریعتی به چه نگاه میکنی؟ گفتم: به 14 قرن مظلومیت تشیع«.

پس از آزادی از زندان شریعتی ِ پسر در آخرین نامه اش پیش از خروج از ایران و پا نهادن در مسیر آخرین سفر عمر، خطاب به پدر چنین می نویسد ؛ «اکنون که این نسل تشنه است و نیازمند و این همه برای دست یافتن به حقیقتی از ایمان و معنایی از قرآن و سخنی از نهج البلاغه در تب و تاب است و چشم به راه شما و چند تنی چون شما،دریغ است که ساعات شب و روزتان جز به اطعام معنوی جوانان گرسنه و تشنه و مشتاق بگذرد...شما می توانید خدایی ترین کلمات خدا و محمد و علی را به این نسل که شب و روز با سکس و پول و مصرف و پوچی و یا ماتریالیسم تغذیه می شود،برسانید و خدا و محمد و علی و همه دردمندان این نسل چشم به راه و متوقع و منتظر شمایند«.

علی پس از این نامه راهی سفری شد که انتظار پدر برای بازگشت پسر را جاودانه کرد.

پدر نیز مانند پسر که حاضر بود "بر قامت بلند و راستین و استوار قلم اش به صلیب اش کشند"،عمری را در عزت و شرافت و مجاهدت در راه حق زیست و آنگونه که خود می گفت؛ هرگز " خطبه‌ای به لقمه‌ای و آیه‌ای را به مایه‌ای" نفروخت

منبع:دبستان آنلاین http://dabestanonline.com/?part=news&inc=news&id=2474

و

شاهدان کویر مزینان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۵۴
حسین مزینانی عسکری


اینک لحظه‌ وداع با علی (ع) ! چه دشوار است.اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر!
فرستاد ” ام رافع ” بیاید ، وی خدمتکار پیغمبر(ص) بود. از او خواست که - ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست ‌وشو دهم.
با دقت و آرامش شگفتی، غسل کرد و سپس جامه‌ های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او می‌رود.

به ام رافع گفت:
ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.
آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.
لحظه ‌ای گذشت و لحظاتی …
ناگهان از خانه شیون برخاست.

پلک‌هایش را فروبست و چشم‌هایش را به روی محبوبش ـ که در انتظار او بود‌ ـ گشود.
شمعی از آتش و رنج ، در خانه‌ علی خاموش شد و علی تنها ماند . با کودکانش.
از علی خواسته بود تا او را شب دفن کند ، گورش را کسی نشناسد و … و علی چنین کرد.

اما کسی نمی ‌داند که چگونه؟ و هنوز نمی ‌داند کجا؟
در خانه‌اش؟ یا در بقیع ؟ معلوم نیست.
و کجای بقیع ؟ معلوم نیست.
آنچه معلوم است،‌ رنج علی است، امشب، بر گور فاطمه .

مدینه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته ‌اند. سکوت مرموز شب گوش به گفت‌وگوی آرام علی دارد.
و علی که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بی ‌پیغمبر، بی ‌فاطمه. همچون کوهی از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است.

ساعت ‌ها است.شب ـ خاموش و غمگین ـ زمزمه درد او را گوش می ‌دهد، بقیع آرام و خوشبخت و مدینه بی‌وفا و بدبخت، سکوت کرده ‌اند، قبر‌های بیدار و خانه‌ های خفته می‌شنوند.
نسیم نیمه شب کلماتی را که به سختی از جان علی برمی‌آید، از سر گور فاطمه به خانه‌ خاموش پیغمبر می‌برد.
ـ بر تو، از من و از دخترت ـ که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پیوست، سلام ای رسول خدا.
ـ از سرگذشت عزیز تو ـ ای رسول خدا ـ شکیبایی من کاست و چالاکی من به ضعف گرایید . اما، در پی سهمگینی فراق تو و سختی مصیبت تو، مرا اکنون جای شکیب هست.
من تو را در شکافته گورت خواباندم و در میانه‌ حلقوم و سینه من جان دادی، “انا لله و انا الیه راجعون”.

ودیعه را بازگرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدی است و اما شبم بی‌خواب، تا آنگاه که خدا خانه‌ای را که تو در آن نشیمن داری، برایم برگزیند.
هم‌اکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاری در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چیز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گیر.

اینها همه شد، با این که از عهد تو دیری نگذشته است و یاد تو از خاطر نرفته است.
بر هر دوی شما سلام. سلام وداع کننده‌ای که نه خشمگین است، نه ملول.
لحظه‌ای سکوت نمود، خستگی یک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد. گویی با هر یک از این کلمات، که از عمق جانش کنده می‌شد ـ قطعه‌ای از هستی‌اش را از دست داده است.

درمانده و بیچاره بر جا مانده؛ نمی‌دانست چه کند؛ بماند؟ بازگردد؟ چگونه فاطمه را، این‌جا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گویی دیوی است که در ظلمت زشت شب کمین کرده است. با هزاران توطئه و خیانت و بی‌شرمی انتظار او را می‌کشد.
و چگونه بماند؟ کودکان؟ مردم؟ حقیقت؟ مسئولیت‌هایی که تنها چشم به راه اویند و رسالت سنگینی که بر آن پیمان بسته است؟

درد چندان سهمگین است که روح توانای او را بیچاره کرده است. نمی‌تواند تصمیم بگیرد، تردید جانش را آزار می‌دهد، برود؟ بماند؟
احساس می‌کند که از هر دو کار عاجز است، نمی‌داند که چه خواهد کرد؟
به فاطمه توضیح می‌دهد: “اگر از پیش تو بروم، نه از آن رو است که از ماندن نزد تو ملول گشته‌ام، و اگر همین جا ماندم، نه از آن رو است که به وعده‌ای که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شده‌ام”.

آنگاه برخاست، ایستاد، به خانه‌ پیغمبر رو کرد، با حالتی که در احساس نمی‌گنجید، گویی می‌خواست به او بگوید که این “ودیعه‌ی عزیز”ی را که به من سپرده‌ای، اکنون به سوی تو بازمی‌گردانم، سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برایت همه چیز را بگوید، تا آن‌چه را پس از تو دید یکایک برایت برشمارد.

فاطمه این‌چنین زیست و این‌چنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه‌ ستمدیدگان ـ که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند ـ هاله‌ای از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه‌ قربانیان زور و فریب نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، با عشق‌ها و عاطفه‌ها و ایمان‌های شگفت زنان و مردانی که در طول تاریخ اسلام برای آزادی و عدالت می‌جنگیدند، در توالی قرون، پرورش می‌یافت و در زیر تازیانه‌های بی‌رحم و خونین خلافت‌های جور و حکومت‌های بیداد و غصب، رشد می‌یافت و همه‌ دل‌های مجروح را لبریز می‌ساخت.
این است که همه جا در تاریخ ملت‌های مسلمان و توده‌های محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق‌خواهی و عدالت‌طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است.
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک ” زن ” بود، آن‌ چنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش‌های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وی در همه‌ ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.
مظهر یک دختر، در برابر پدرش.
مظهر یک همسر در برابر شویش.
مظهر یک مادر در برابر فرزندانش.
مظهر یک ” زن مبارز و مسئول ” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌ اش.

وی خود یک “ امام ” است، یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده‌آل برای زن، یک “ اسوه ” ، یک شاهد برای هر زنی که می‌خواهد ” شدن خویش ” را خود انتخاب کند.
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی، در خانه‌ پدرش، خانه‌ی همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ می‌داد.

نمی‌دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.
در میان همه جلوه‌های خیره کننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفت‌انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم‌ پرواز روح عظیم علی است.

او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمان‌های بزرگش می ‌نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهایی‌هایش.
این است که علی هم او را به گونه‌ دیگری می‌نگرد و هم فرزندان او را.
پس از فاطمه، علی همسرانی می‌گیرد و از آنان فرزندانی می‌یابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می‌کند. اینان را “بنی‌علی” می‌خواند و آنان را “بنی‌فاطمه”.

شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونه‌ی دیگر می‌بیند. از همه‌ی دخترانش تنها به او سخت می‌گیرد، از همه‌ تنها به او تکیه می‌کند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش می‌گیرد.
نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟

خواستم از ” بوسوئه ” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از ” مریم ” سخن می‌گفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه‌ سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه ‌شان را به کار گرفته ‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی ‌های اعجاز‌گر کرده‌ اند.

اما مجموعه‌ گفته‌ها و اندیشه ‌ها و کوششها و هنرمندی‌‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌ این کلمه نتوانسته ‌اند عظمت‌های مریم را بازگویند که: “مریم (س)، مادر عیسی (ع) است “.
و من خواستم با چنین شیوه ‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم
خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه‌‌ی بزرگ است.
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست
.
فاطمه، فاطمه است

 

برگرفته از کتاب فاطمه فاطمه است

منبع : خبر آنلاین

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۲۱:۱۹
حسین مزینانی عسکری

ای خداوند به علمای مسئولیت
به عوام ما علم
به مومنان روشنایی
به روشنفکران ما ایمان
و...

 

برای دریافت لینک به ادامه مطلب بروین..

 

۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۰۵
حسین مزینانی عسکری


کتابهای منتشر شده بوسیله بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی

 

 


این بنیاد سعی کرده‌است کلیه آثار اعم از گفته‌ها، نوشته‌های منتشر شده و منتشر ناشده علی شریعتی را به روشی دقیق، با در نظر گرفتن کلیهٔ تصحیحات و تجدیدنظرهای وی و با پرهیز از هرگونه دخل و تصرف تدوین و چاپ نماید. در این مجموعه آثار کوشش شده‌است که تمامی مطالب مربوط به یک موضوع - که قبلاً در جزوه‌های کوچک و متوسط پراکنده بود - در یک یا چند مجلد با عنوان واحد طبع و نشر گردند. این کار در واقع خواست خود شریعتی بوده‌است. (ر.ک. به وصیت وی در مجموعه آثار ش.۱). شماره‌های فهرست زیر، شماره مجموعه آثار است (مثلاً مجموعه آثار شماره ۳: ابوذر).

 

برای مشاهده به ادامه مطلب بروین..

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۳۲
حسین مزینانی عسکری


 

سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است. نوروز یک جشن ملی است،‌جشن ملی را همه  می‌شناسند که چیست، نوروز هر ساله برپا می‌شود و هر ساله از آن سخن می‌رود. بسیار گفته‌اند و بسیار شنیده‌اید؛ پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا، هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی‌کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و ادب تکرار ملال‌آور است و بیهوده؛ “عقل” تکرار را نمی‌پسندد؛ اما “احساس” تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند  است، طبیعت را از تکرار ساخته‌اند؛ جامعه با تکرار نیرومند می‌شود، احساس  با تکرار جان می‌گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن، طبیعت، احساس و  جامعه هر سه دست‌اندرکارند.



 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۱۶
حسین مزینانی عسکری