مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...

مزینان نیوز

خدایا ...
به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم اما آن چنان که تو دوست میداری
خدایا ...
چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم آموخت
خدایا ...
رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد
قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمان افکنم
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند و برای دین کار می کنند نه از آنها که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند
ای خدا ...
میدانم که برای عشق زیستن و برای زیبایی و خیر مطلق بودن چگونه آدمی را به مطلق می برد . اخلاص ، یکتایی در زیستن ، یکتایی در بودن و یکتایی در عشق ...
خدایا ...
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان
اضطرابهای بزرگ ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن
لذتها را به بندگان حقیرت بخش و درهای عزیز را بر جانم ریز

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

نویسندگان

StatsCrop Pagerank

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقاب سرخ» ثبت شده است


سلام .

امروز روزهای خوبی به نظر میرسه؟شاید همه بخوان شاد باشن.همه در جستجو .به دنبال حرفی ماندگار به دنبال هر راهی که بشه به نقطه ای که سالهاس برای بدست آوردنش تلاش میکردن برسن. آره میشه تو شهر قدم زدو دید نگاههای سردوخسته رو دید  انگار که از جنگ با دیو بزرگ برگشتن و با عوض کردن لباس چهره میخوان بگن پیروز برگشتن.همه با همهمه به دنبالشن این چه جورشه چرا ؟

ترسی هست پشت نقاب سرخ سیلی رو صورت اما میشه بگی چرا؟

روشهای مختلفی هست واسه پیروزی . واسه اثبات بودن.واسه اثبات نگاه بی ترسو نقاب. خسته ای ؟ به قدیم تر برگرد....دیدی دنیای قدیم چه شیرینه؟ چرا

چرا میشه قدیمو خوب دید اما ایندرو نه؟ مگه نباید اینده بهتر از حال باشه ؟ چرا نمیشه تصویری واسه اینده دید که توش یه عکس از لبخند باشه ؟

چرا میشه دید اما! باید لبخندی رو پاک کرد تا لبخندتو بتونی پر رنگ کنی. پله های مارپیچ به سوی اینده که لابلای زمان گم شدن میخوای بری بالا اما!

هر قدمت با شک و تردید گذاشته میشن شاید بشه /شاید نه .اره اگه بشه خوبه اما اگه نشه ! باید برم اون نقاب لعنتی رو بردارم دباره سرخش کنم با طنابی سفت به صورتم بچسبونم.باز برم بگم من به بالا رسیدم. کاش راهی بود کاشو ای کاش صدایی بود که میگفت وسط راه پله ای شکست . من که راهی جز رفتن نداشتم چرا دنیا اینجوریه چرا باید پله های من شکستن من که لبخندی رو پاک نکردم من که دنیارو با لبخنداش دوست دارم.چرا لبخند من بایدایننقاب لعنتی باشه؟ چرا باید راه دیگه ای رو واسه برد نداشت .راهی که باپا گذاشتن و از گذاشتن  نگاههای خسته با نقابهای سرخ پی نمود من که خودم همهمون نقاب روبا طنابی سفت بستم منی که میدونم حالام پشت این نقاب خوب نیست. چرا؟ چرا فقط این راه چرا دنیا برای من راهی تنگو تاریکو سرد پیشنهاد داد؟ امید کلمه ایست زیبا اما برای من با یک نون ناامید گشت.پس من هم خواهم رفت با توام توی که مثل من نقابی سرخ داری باید رفت دنیا رحم ندارد باید رفت اما!راهی هست که با ماندن میشود به بالا رفت با پا نذاشتن بر روی نقابهای سرخ با محو نکردن لبخندها .اری راهی هست باید رفت اما با ایجاد روزنه ای به اینده پس بلند شو و بیا ما با قدمی سفت و سنگن بی لغزش و بی ترس پا بر روی پله های امید می گذاریم اری سخت است اما باید رفت باید ساخت اری باید ساخت پله های شکسته را باید ساخت با هم باید ساخت پشت این پله های شکسته ارزوهای توست که در انتظارت در گوشه ای بنشسته پس با امیدقدمهایت را سفت کن با برداشتن نقاب سرخ رویت را به دنیا نشان بده بلند بگو اری((این من هستم)) تا دنیا بداند رقیب سخت کوشی در جدال با سربازان سختکوش خودش دارد .این است ماندنو رفتن پس بدان که راه پیروزی با حرف نیست راه پیروزی با عمل با بهترین انتخاب به مقصد میرسند پس نگو چرا من نگو راهی نیست نگو راه بستس نگو راهی نیست دنیا همین فکر ماست هر کس با دنیای فکر خویش دنیای خودش را می سازد پس دنیای خودت را با بهترین معماری بساز اگر بنای دنیایت  سفت اشند مطمعن با که هیچ ویرانگری قادر به خراب کردن دنیایت ندارد با خشتی بنای دنیایت را بساز که با صبرو بردباری با کمی فکرو عاطفه باکمی تلاشو کوشش ساخته شده شاید با خودت بگویی داستان جالب بود اما بدا چه خواهی چه نخواهی زمان در گذارند پس بدان باید راهی رفت که با پا گذاشتن بر روی نقاب سرخ بشود به انسوی پله های شکسته رفت دنیای تو دنیای توست چه خواهی جه نخواهی!

این بود سخنی از من حقیر برای تو که شاید مثل خیلی ها ان نقاب سرخ بر روی چهری خسته خود داری.(حسین.مزینانی)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۴۵
حسین مزینانی عسکری