مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...

مزینان نیوز

خدایا ...
به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم اما آن چنان که تو دوست میداری
خدایا ...
چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم آموخت
خدایا ...
رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد
قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمان افکنم
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند و برای دین کار می کنند نه از آنها که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند
ای خدا ...
میدانم که برای عشق زیستن و برای زیبایی و خیر مطلق بودن چگونه آدمی را به مطلق می برد . اخلاص ، یکتایی در زیستن ، یکتایی در بودن و یکتایی در عشق ...
خدایا ...
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان
اضطرابهای بزرگ ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن
لذتها را به بندگان حقیرت بخش و درهای عزیز را بر جانم ریز

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

نویسندگان

StatsCrop Pagerank

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

 

درباره‌ی هجرت شریعتی

در مورد هجرتِ شریعتی در سال پایانیِ عمرش (1356) به اروپا و مرگِ مشکوکش سؤال‌های فراوانی در جامعه وجود دارد. با ارجاع به چندین سند سعی کرده‌ایم تا حدی این ابهامات را برطرف کنیم.

 

پوران شریعت‌رضوی همسر علی شریعتی در کتاب «طرحی از یک زندگی» مقدمات سفر همسرش را اینچنین شرح می‌دهد:‌

«پرونده‌های علی در ساواک تحت عنوان علی شریعتی و یا علی شریعتی مزینانی طبقه‌بندی شده است. حتی مدارک تحصیلی علی در ایران و فرانسه احکام اداری‌اش در وزارت فرهنگ خراسان و دانشگاه فردوسی مشهد همه به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی صادر شده است. در حالی که نام خانوادگی علی طبق شناسنامه مزینانی بود و نه شریعتی و یا شریعتی مزینانی. ضمن اینکه پاسپورت قبلی علی نیز به نام مزینانی یعنی نام خانوادگی واقعی علی صادر شده بود. قرار بر این شد که علی به من برای اخذ گذرنامه خودم رضایت‌نامه و برای بچه‌ها وکالت بدهد اما پیش از آن برای گذرنامه خودش اقدام کند تا مشخص شود که موفق به دریافت آن می‌شود یا نه. تصمیم گرفتیم که کلیه اقدامات اداری برای درخواست گذرنامه علی به عهده من باشد و او به هیچ‌وجه به اداره مذکور مراجعه نکند زیرا امکان داشت کسی او را بشناسد. در آن زمان یکی از شرایط اخذ گذرنامه برای افراد بازنشسته وجود یک ضامن معتبر بود یعنی یک کارمند شاغل می‌بایستی ضمانت فرد بازنشسته را به عهده می‌گرفت که طرف موظف به بازگشت به کشورش باشد. بنابراین من چون کارمند شاغل آموزش و پرورش بودم طبق قانون می‌توانستم ضمانت همسرم را بر عهده گیرم. ابتدا از آموزش و پرورش منطقه سیزده تهران تاییدیه گرفتم که شاغل هستم بعد با علی به کلانتری منطقه محل کارم رفتیم خوشبختانه ضمانت مرا پذیرفتند. سپس سایر مدارک لازم را تهیه کردم و به اداره گذرنامه رفتم. در آنجا به بخش حرف میم مراجعه کردم. با اکراه مدارک را از من گرفتند زیرا خود درخواست‌کننده بایست مدارکش را تسلیم می‌کرد ولی در ان ایام به طور کلی برای گرفتن مدارک زیاد سختگیری نمی‌کردند. با این همه مامور مربوطه تاکید کرد که برای گرفتن پاسپورت خود شخص بایست مراجعه کند. چهارشنبه بعد به اداره گذرنامه رفتم و شناسنامه خودم و احسان را هم همراه بردم و به مامور مربوطه گفتم چون همسرم مریض است لطفا پاسپورت او را به من بدهید. ابتدا مقاومت کرد و من با اصرار و خواهش که همسرم بیمار است و ناتوان و.... با نشان دادن شناسنامه‌ها و آوردن دلیل و برهان و غیره توانستم پاسپورت علی را بگیرم. با هم برای خرید بلیط به شرکت هواپیمایی سابنا رفتیم و برای روز 26 اردیبهشت یعنی 4 روز بعد به مقصد بلژیک بلیط گرفتیم.»

 

 

صبح 26 اردیبهشت 1356 شریعتی به همراه دو دوست آقای عبدالله رادنیا و همسرش به فرودگاه مهرآباد رفت.

شریعتی در نامه‌ای که از بروکسل برای پسرش احسان (که آن زمان مقیم آمریکا بوده است) دلایل سفرش به بروکسل را اینچنین توضیح می‌دهد: «من فعلاً به بلژیک آمده‌ام به دو دلیل؛ یکی اینکه ویزا نمی‌خواست و دیگر اینکه کمی از خط سیر عمومی پرت بود و دور از چشم». (با مخاطب‌های آشنا)

بعد از اقامتی دو روزه در بلژیک شریعتی عازم انگلستان و شهر ساتامپتون می‌شود و در خانه پسردایی همسرش ساکن می‌شود.

خبر خروج شریعتی کم‌کم در سطح شهر پخش می‌شود و واکنش‌های ساواک آغاز می‌شود. از آغاز ماه خرداد تا بیستم خرداد ساواک هنوز از خروج شریعتی مطمئن نیست. از این تاریخ به بعد خروج او برای ساواک قطعی می‌شود و همسر شریعتی ممنوع‌الخروج می‌شود. اسناد ساواک این سردرگمی را از روزهای پایانی اردیبهشت تا 18-17 خرداد به صراحت نشان می‌دهد. اسناد همچنین نشان می‌دهد که تصور ساواک این است که شریعتی با نام جعلی محمدعلی مزینانی از ایران خارج شده.

 

از تاریخ 18-17 نام‌های سارا شریعتی مزینانی، احسان شریعتی مزینانی و پوران (بی‌بی‌فاطمه) شریعت‌رضوی را ممنوع‌الخروج اعلام می‌کند. مشخص است که باز هم نمی‌داند که فرزندان شریعتی همچون پدرشان پیشوند شریعتی را در شناسنامه ندارند و اگر قرار بر ممنوع‌الخروجی است باید با نام مزینانی ممنوع‌الخروج شوند. بر همین اساس است که فرزندان شریعتی (سوسن و سارا) علی‌رغم این حکم در تاریخ 28 خرداد از ایران خارج می‌شوند. حتی معلوم است که مامورین اطلاع ندارند که احسان شریعتی یکسال پیش ایران را ترک کرده و مقیم آمریکا است.

مرگ شریعتی، 29 خرداد 56

دو فرزند شریعتی، سوسن و سارا شریعتی با نام مزینانی، علی‌رغم ممنوع‌الخروج بودن (به نام شریعتی مزینانی) در تاریخ 28 خرداد 1356 از ایران خارج می‌شوند و به پدرشان که در فرودگاه لندن منتظرشان است می‌پیوندند. پوران شریعت‌رضوی در فرودگاه تهران متوجه می‌شود که ممنوع‌الخروج است و به خانه برمی‌گردد. فرزندان همراه با پدرشان در خانه‌ای اجاره‌ای در ساتامپتون می‌روند و صبح فردای همان روز شریعتی را در آستانه در افتاده بر زمین می‌بینند.

 

(عکس: خانه‌ای که شریعتی در آن لحظات پایانی عمرش را گذرانده است.)

 

به دنبال این مرگ نابهنگام در آستانه‌ی 44سالگی و فردای رسیدن فرزندان او شایعات و شبهات زیادی را پیرامون مرگ شریعتی موجب شد. گواهینامه پزشک قانونی دال بر سکته قلبی است.

 

(عکس: گواهی فوت علی شریعتی)

 

(عکس: خبر درگذشتِ شریعتی در روزنامه‌ی کیهان)

 

مطبوعات ایران خبر مرگ شریعتی را اعلام می‌کنند و از او تحت نام متفکر مسلمان نام می‌برند و یاد او را گرامی می‌دارند در همان حال که بنا بر اسناد ساواک تلاش دارد از طریق دیپلماتیک جسد شریعتی را به تهران متقل کند. بر همین اساس پوران شریعت‌رضوی را که تا آن تاریخ ممنوع‌الخروج بوده است از ممنوعیت سفر خارج می‌کند تا تدارک بازگشت شریعتی را به ایران ببیند و طی مراسمی باشکوه به خاکسپاری شریعتی وجهی دولتی دهد.

 

پیش از رفتن پوران شریعت‌رضوی به لندن احسان شریعتی که در آن زمان در آمریکا به سر می‌برده است به انگلستان می‌آید و به عنوان فرزند ارشد مانع می‌شود. در تاریخ خرداد 56 احسان هنوز هجده ساله نشده (در شهریور هجده ساله می‌شده) از این رو دوستان مجبور به دستکاری در پاسپورت او می‌شوند.

 

 

تکاپوی دولت شاهنشاهی برای  انتقال جسد به تهران و برگزاری مراسمی «آبرومندانه» به قصد خنثی کردن التهابی که خبر مرگ زودهنگام شریعتی در محافل دانشجویی و در سطح دانشگاهها، بازار، حوزه و... ایجاد کرده بود، اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور را بر آن داشت که مانع از انتقال جسد به تهران شوند. انتقال جسد شریعتی به سوریه به کمک و همیاری امام موسی صدر ممکن گردید.

اسناد ساواک نشان می دهد که  برای خاکسپاری شریعتی - به رسم امانت - در زینبیه دمشق، کارشکنی‌های بسیاری از سوی سفارت ایران در سوریه صورت می‌گرفته است اما امام موسی صدر با تمهیداتی موفق می‌شود این مراسم را به سرانجام برساند. هنگامی‌که مسئول قبرستان زینبیه در دمشق مورد مؤاخذه مقامات قرار می‌گیرد که چرا مجوز دفن یک شخصیت مخالف دولت ایران را داده است از شخصیت به خاک سپرده ابراز بی‌اطلاعی می‌کند و اینکه به او گفته شده که او یک ایرانی شیعه بوده که در غربت فوت شده است.

 

 

 

(عکس‌ها: مراسم تشییع پیکر شریعتی در لندن، 30 خرداد 1356)
 
انعکاس مرگ شریعتی در ایران ابعاد گسترده‌ای پیدا کرد و بسیاری از مراکز دانشگاهی، محافل سیاسی  و فرهنگی  را در سراسر کشور ملتهب ساخت. به عنوان نمونه (بر اساس اسناد ساواک) تجمع‌هایی در مسجد ارگ تهران و دانشگاه تهران برگزار شد. چند نمونه از اسناد در ادامه می‌آید.
 
 
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۰۵
حسین مزینانی عسکری

نوزدهم دی ماه 1365 یه عملیات بزرگ جنگی  درمنطقه شلمچه  انجام شد که پس از سالها هنوز یادش توی دل خیلی ها زنده است به خصوص بروبچه هایی که دراین عملیات شرکت داشتند.

نمی خوام و اصلا بنا ندارم که از چگونگی وموفقیتها ونقشه ها و تاکتیک های عملیات کربلای پنج بگم چون خودش مثنوی هفتاد من کاغذ می شود ودراین مقال نمی گنجد فقط دوست دارم اونایی که این عکس رو می بینند خاطره ی اعزام رزمنده ها و تشییع جنازه های شهدا براشون یه بار دیگه زنده بشه والبته افرادی که اون زمون رو درک کردند ونسل سومی ها وچهارمی ها که ببینند پدراشون یه روز با چه عشقی لباس رزم پوشیدند و به جبهه ها شتافتند در این عملیات علاوه برافرادی که درعکس می بینید خیلی دیگه از بچه ها مزینان ما شرکت داشتند علی اکبر هاشمی وعلی مزینانی حاج محمدعلی و سیدرضا حسینی مزینانی درهمین عملیات شهید شدند اگر اشتباه نکنم تعداد کربلای پنجی های مزینان چهل تا پنجاه نفری می شدند که در لشکر 5نصر خراسان و تیپ امام رضا (ع)  به دشمن بعثی حمله کردند یه بار دیگه به دیده ی حق بینانه نگاه کنیم این افراد از یک روستا همزمان در جنگ شرکت داشتند ...

راستی توی این عکس دوسه نفر دیگه نیستند محمد دایی قربان که در شلمچه شهید شد ، اصغر سخاور که پسرش در همان عملیات به شهادت رسید و اوستا حسن مزینانی که چند ماه پیش به رحمت خدا رفت با یه فاتحه وصلوات یادشان را گرامی بداریم

واما اسامی رزمنده های مزینانی که در عکس هستند:

نشسته ها از راست؛

جانباز  قاسم باقری مزینانی ، جانباز علی رضا مزینانی (اکبر عباسعلی)، حسین خیرخواه مزینانی ،اصغر مزینانی (علی اکبر) ، جانباز غلامحسین مزینانی (حاجی)، جانباز مهدی حسن زاده مزینانی ، جانباز رضا بهمن آبادی ، محمد سویزی ، حسن اسلامی مزینانی، مرحوم اصغر سخاور مزینانی ، جانباز سید نورالله جلالی مزینانی ، شهید محمد مزینانی (دایی قربان) علی رضا یوسفی مزینانی،

ایستاده ها ؛

کلاته ای (یا غنی آبادی ) ،جانباز علی مزینانی (علی لیلا) ، مجید کرمی مزینانی ، غنی آبادی ، مرتضی مزینانی (کبل اصغر) علی اکبر همت آبادی ، حسن خزایی مزینانی ، مرحوم اوستا حسن مزینانی (کنده) ، غلامرضا شهیدی مزینانی ، علی مزینانی (عسکری) ، رضا بهمن آبادی 

دیگر رزمنده های مزینانی که امیدوارم هرچه زودتر عکسهاشون رو بتونم پیدا کنم در شاهدان کویر مزینان منتشر نمایم اینا هستند : علی رضا مزینانی (حاج رمضانعلی) ، حسن دستمراد ، حسن احمدی ، رضا مزینانی (مندلی کاظم)، اکبر بشیری (ملا) ، احمد مزینانی (عسکری) ، جانباز محمدرضا مزینانی (اکبر کبل عباس)، جانباز قاسم مزینانی (سلیمان) ،شهید داوود مزینانی (غلامحسین) ، عیدی مزینانی (حجی حاج اکبر) ، محمود مزینانی (اسلامی) ، عباس مزینانی (روس) شهید علی مزینانی (اکبر حاج محمدعلی) شهید حسین مزینانی ، جانباز علی اصغر مزینانی (حاج ابوالقاسم) ، حسن مزینانی (ساعت ساز) ، علی اصغرمزینانی (تاج) و...

منبع:وبلاگ: شاهدان کویر مزینان

نویسنده :علی مزینانی عسکری

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۵۹
حسین مزینانی عسکری

خاطره ای از احمد مزینانی عسکری از شهید محمد مزینانی(روس)

از تبریز اعزام شودم به منطقه (فکه) تیپ 55هوابرد شیراز .گردان 126.مرخصی گرفتم تا به شهر اندیمشک بروم به طور اتفاقی چند نفر از  دوستهای مزینانی رو دیدم که یکی از اون دوستان  شهید محمد مزینانی بود از حال و احوال هم جویا شدیم محمد از من پرسید اینجا چیکار میکنی که منم شرح حال خودم رو بهشون گفتم او هم گفت که من هم گردان135 هستم اتفاقا نزدیک هم هستیم پس میام پیشت.نزدیک ظهر بود که هوا خیلی گرم و طاقت فرسا بود.تو سنگر نشسته بودم که یک لحظه ماشین _جیپی رو دیدم که راننده اش شهید محمد مزینانی بودکه با تعدادی از رفیقهای مزینانیم  داشتن به سمت سنگرم میومدن.خیلی خوشحال شدم  چون از رفیقها و مزینانی ها کسی به ندرت به دیدن ما میومد خلاصه از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم . بچه ها رو دعوت کردم به داخل سنگر از حال و احوال هم دیگه جویا شودیم و خاطرآتامون رو تعریف می کردیم از کسانی که با شهید محمد مزینانی اومده بودن .علی حاج محمد.محمد اکبر (قصاب).حسن غلام رضای ملا.حسین رمضان علی سبحان. و چند نفر دیگه  خلاصه بعد چند ساعت موقع رفتن شود.مدتی گذشت من مرخصی گرفتم و به مزینان رفتم .بعد اعزام شودیم به منطقه سومار .داخل سنگر خواب بودم که هوا هم خیلی سرد بود . صبح شود و من بیدار شودم دیدم اورکتی روی من بود که مال من نبود سرم رو برگردوندم و دیدم شهید محمد مزینانی شب به دیدن من اومده بوده و گویا از رفتارم فهمیده بود که سردم بوده و اورکت خودش را بر روی من انداخته بود و کنار من خوابیده بود  .خلاصه از خواب بیدار شودیم چای صبحانه درست کردیم وخوردیم و به یاد خاطراتی افتادیم که شهید محمد مزینانی پیشنماز گردان 135 بود یه روز من برای نماز به پیشش رفتم و پشتش برای نماز خواندن ایستادم که کل گردان پشت ما به نماز ایستاده بودن که محمد برگشت و گفت بیا و در کنار من نماز بخوان و من هم نماز را در کنارش خواندم .1سال گذشت .از این خاطره سربازیم تمام شوده بود  و من که نمیتوانستم در خانه بمانم از طریق بسیج لشکر 5 نصر خراسان اعزام شودم به منطقه» پادگان 92 زرهی اهواز که تقسیم بندی شودیم.  بعد از چند روز عملیات ولفجر8  شروع شود بود که شهید محمد مزینانی خط شکن بود. من هم پشت خط بودم  که بعد از عملیات سخت و پر رشادت رزمندگان منطقه فاو عراق را از دستان عراقی ها در آوردیم که بعد  خبر شهادت شهید محمد مزینانی. شهید محمد امین آبادی . شهید علی اکبر مزینانی.شهید سید حسن حسینی مزینانی.شهید علی مزینانی و شهید محمد قربان مزینانی را به من رساندن. خدا رحمتشان کند که اینان بودن که ره عشق به وطن را به ما آموختن و افتخاری شدن بر ای دیار سر فرآز خودشان مزینان.

خاطره ای از جانباز احمد مزینانی عسکری

 

شهید محمد مزینانی(روس)

 

برای دیدن آلبوم عکس شهیدان مزینان به ادامه مطلب بروین و آنها را با ذکر »صلوات« یاد کنین..

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۱۴
حسین مزینانی عسکری