مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...

مزینان نیوز

خدایا ...
به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم اما آن چنان که تو دوست میداری
خدایا ...
چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم آموخت
خدایا ...
رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد
قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمان افکنم
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند و برای دین کار می کنند نه از آنها که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند
ای خدا ...
میدانم که برای عشق زیستن و برای زیبایی و خیر مطلق بودن چگونه آدمی را به مطلق می برد . اخلاص ، یکتایی در زیستن ، یکتایی در بودن و یکتایی در عشق ...
خدایا ...
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان
اضطرابهای بزرگ ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن
لذتها را به بندگان حقیرت بخش و درهای عزیز را بر جانم ریز

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

نویسندگان

StatsCrop Pagerank

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۳:۳۷
حسین مزینانی عسکری

این دردنامه در اردیبهشت ماه سال جاری   تنظیم و برای سرویس شهرستانهای روزنامه کیهان ارسال شد اما این روزنامه که پیش از این مساعدت خوبی

نسبت به درخواست مردم دلسوخته کویر مزینان داشت متأسفانه علی رغم پیگیری های مستمر از انتشار این مرقومه به ریاست جمهوری حال و آینده

امتناع ورزید و پس از آن ازطریق دوستان برای خبرگزاری فارس نیز ارسال شد و باعنایت به وعده ی همراهی تا این تاریخ منتشر نشده است.

عاشورای 91

به نام خدا

پس از پیگیری های مستمر عده ای از دلسوختگان کویر تاریخی مزینان و نامه نگاری دهیار و اعضاء شورای اسلامی به مقامات مسئول و دریافت دستور از ریاست محترم جمهوری اسلامی و انعکاس آن در روزنامه وزین کیهان وخبرگزاریها وسایتهای رسمی ، نور امید در دل مردم ستمدیده و رنج کشیده ولی متعهد و ایمانی این دیار تابیده شد و بسیاری از جوانان خوشحال از اینکه بالاخره با اعلام شهریت مزینان و آمدن امکانات اداری و تأسیس و تشکیل سازمانها و نهادها ی دولتی و دیگر خدمات شهری ، می توانند با اتمام تحصیل در زادگاهشان استخدام شوند و برای همیشه در کنار والدین پیر خویش بمانند و دیگر رنج مهاجرت و دنبال کارگشتن و در خانه های سی چهل متری اجاره نشین شدن و یا در مغازه ی میوه فروشی خوابیدن و در نهایت گرفتاری در بعضی معضلات اجتماعی از جمله اعتیاد که متأسفانه گریبانگیر بسیاری از مهاجرین شده است را نخواهند کشید.

اما این بارقه با شنیدن خبری تأسف بار که باز نشان از بی مهری مسئولینی است که فقط بلدند وعده و وعید بدهند به تاریکی گرایید و با شنیدن خبر عدم موافقت که معلوم نیست ازکدام مرجع دولتی و اداری صادر شده است یأس و ناامیدی در دل هزاران مزینانی نشست و نه تنها مزینان شهر نشد که از داشتن بخشداری هم که پیش بینی می گردید با اعلام شهرستان شدن بخش داورزن به دهستان مزینان منتقل شود ، محروم گردید و حتی این بی مهری  تا آنجا افزونی یافت که اعضاء شورای آن از پنج نفر به سه نفر تنزل پیدا کرد که این نیز در روز روشن بزرگترین گناه نابخشودنی است . چون بنا بر قانون، روستاهایی که جمعیت آنها بیشتر از 1500 نفر باشد باید اعضاء شورای آن روستا پنج نفر باشند این درحالی است که تعداد خانوار درمزینان 650 تا 700 خانوار است که اگر هر خانواده ای را سه نفر فرض کنیم جمعیت تقریبی آن 2100 نفر می باشد از اینها گذشته مزینان در حال حاضر پنج روستای مجاور  و48 پارچه آبادی را تحت پوشش خدماتی خود دارد .متأسفانه مسئولین منطقه اعلام کرده اند که آمار دقیق ساکنین در مزینان را برای ما نفرستاده اند !

من نمی دانم برای  سرشماری از یک روستا چند ماه و یا چند نیروی انسانی لازم است که منتظر مانده اند اشخاصی از آسمان بیایند و در غفلت شورا و دهیاری و مراکز آماری شهرستان تعداد نفوس مزینان را برای پشت میز نشینان بشمارند!

واما روی سخنم با ریاست محترم جمهوری اسلامی است که با شعار خدمت رسانی به محرومان و با رعایت عدالت در هشت سال تکیه برمسند رئیس دولت سعی در ارتقاء دهک های پایین جامعه داشتند و دارند والحق والانصاف خدمات ارزنده ای به قشر مستضعف نمودند و می نمایند .

جناب آقای رئیس جمهور !

همچنان که مستحضر هستید مزینان با پیشینه ی تاریخی چند هزار ساله یکی از مناطق مهم کویری ایران و دنیاست که از ویژگی خاص فرهنگی و سبقه ی بی نظیر ادبی برخوردار است . کویر مزینان که منتهی می شود به صحرای مرکزی ایران در هزاره ی اول پذیرای اقوام آریایی ، مادها و پارتها بوده است که به لحاظ امنیت فراوان و حاصلخیزی و ارتفاع نزدیک به سطح دریا آنجا را برای سکونت خویش برگزیده اند و غلو نیست اگر بگوییم تمدن ناب ایرانی ابتدا از مزینان آغاز شده است.

در سنه های گذشته این دیار تاریخی  به دلایل مختلف  همچون حمله ی یاغیان وطاغیان و یا بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله بارها دچار دگرگونی شده است گاه روستا و یا قریه ای بوده و در روزگاری تبدیل به شهری مهم و محل حضور عالمان دینی و یا حاکمان بزرگ  و نواب حکومتی گردیده   است . در حدود دو قرن پیش سیل ویرانگر ، مزینان باستانی را که بر سر راه تاریخی ابریشم ساخته شده بود و دارای بناهای تاریخی چندهزار ساله است کن فیکون کرد و آباء و اجداد ما مزینان فعلی را در هشتاد کیلومتری بیهق (شهرستان فعلی سبزوار) بر انگاره ی شهری ساختند که دارای تمامی المانها ، سنبلها  و نمادهای مدنی است و در این چند دهه از عمر کوتاه خویش که توفیق داشته ام بسیاری از استانهای پهناور کشور را ببینم ؛ بازار و کوچه و خیابانهای بزرگ آن را در هیچ روستایی ندیده ام.

جناب آقای دکتر احمدی نژاد!

نقل است که نام مزینان در سالها پیش شاید هزار سال قبل از میلاد مسینان بوده است که  این نام  اهورایی از بزرگی  در عصر مزداپرستی حکایت می کند و شما به نیکی می دانید که زرتشت در چند سال پیش می زیسته است و مردمان متعبد مزینان در زمان او موحد ویکتا پرست بوده اند و این تعبد وتعصب در همین زمان نیز زبانزد عام وخاص است که وجود بیش از بیست مسجد و هیئت و تکیه و مراکز آموزش و فراگیری علوم دینی  سندی قاطع بر این مدعاست . در دوره ای دیگر نام این دیار کهن و باستانی مرزبانان  بوده است و دلیل آن مقاومت دلیرانه و جاودانه ی فرزندان غیور مزینانی در مقابل یغما گرانی بوده است که برای تاراج اموال مردم وچپاول رنج محرومان برمزینان هجوم آورده اند و دلاور مردان مزینانی شجاعانه  چون دژی مستحکم در برابرشان ایستادند و با شکست آنان و آویختن سر ناپاکا شان بر دروازه های ورودی مزینان آن را دیار مرزبانان خواندند و البته در عصر حاضر تقدیم بیش از هفتاد شهید والامقام در دوران دفاع مقدس وحضور صدها نوجوان و جوان وحبیب بن مظاهر های مزینان در عملیاتهای مختلف مهر تأییدی بر این نام مبارک است. واکنون نام مزینان نیز حکایت از بزرگی و زیبایی دارد که در زبان کردی به زادگاه دانشمندان و اندیشمندان خوانده می شود نام خاندان بزرگ شریعتی  به ویژه استاد محمدتقی مزینانی شریعتی بنیانگذار روشنفکری دینی در خراسان و فرزند برومندش متفکر و اندیشمند شهید انقلاب دکتر علی شریعتی بهترین گواه آن است.

جناب آقای رئیس جمهور!

به راستی در کدام روستا از روستاهای ایران سراغ دارید که در ده قرن پیش در آنجا نماز جمعه خوانده باشند در حالی که تاریخ بیهق در قرن ششم هجری یکی از مکانهای مهمی که اقامه ی نماز جمعه در آن می شده است را مزینان ذکر می نماید.

در کدام روستا سراغ دارید که حوزه ی علمیه ی آن محل رفت و آمد اساتید و طلاب علوم دینی بوده و باشد و اما مزینان بیش از یکصد و پنجاه سال  پذیرای عالمان دین بوده و از حوزه ی علمیه آن بزرگانی به پا خاسته اند که همواره نام و آوازه اشان لرزه براندام معاندین به دین می انداخته است و در حال حاضر ده ها روحانی و طلبه درسراسر ایران به تبلیغ دین مبین اسلام مشغولند.

وجود چندین ابنیه ی تاریخی همچون کاروانسرای مأمونی منسوب به دوران حکومتی خلفای عباسی ، حدیره محل دفن خواهر مأمون ، رباط شاه عباسی مربوط به دوره ی صفویه ، توپخانه که می گویند یکی از دژهای مبارز مشهور تبریزی کلنل محمدتقی خان پسیان بوده است و مسجد تاریخی بلال که با هنر منحصر به فرد معماری اسلامی همواره مورد توجه معماران و دانش پژ وهان این رشته بوده وچندین مرکز دیگر که موجب شده کل مزینان در فهرست آثار ملی  و باستانی ثبت شود می توانست با اعلام شهریت آن و اندکی عنایت و زدودن  گرد وغبار ویرانی از روی این اماکن محل بازدید توریستها وسیاحان از سراسر دنیا قرارگیرد و محل درآمدی باشد برای مردم زحمتکش ورنج دیده ی مزینان.

جناب آقایان   رئیس جمهور حال و آینده!

مردم شهید پرور دیار عالم خیز مزینان با این پیشینه فرهنگی ، حماسی ، تاریخی وادبی  وتقدیم این دردنامه  امیدوارند در سال حماسه ی سیاسی وحماسه ی اقتصادی تنها خواسته اشان که خواسته ای به حق و مقبولی است محقق شود و شهریت آن بار دیگر مطرح واعلام گردد.

  

اسناد:

1-   دستور رئیس جمهورمحترم دکتر احمدی نژاد در مورخ 91/2/2 جناب آقای نجار وزیر محترم کشور

خواهشمند است دستور فرمایید بانظر مساعد مورد رسیدگی قرارداده و اقدام لازم رابعمل آورید.

این دستور دریازدهم اردیبهشت ماه سال جاری طی شماره نامه 1664 توسط دفتر ریاست جمهوری برای وزیر کشور ارسال شد و درخواست شد که با نظر مساعد رسیدگی و اقدام شود.

2-  خبرگزاری فارس شماره : 13910231001394 -91/03/01 - 07:23

با انتشار بیانیه‌ای به خبرگزاری فارس

مردم روستای مزینان خواستار تبدیل این روستا به شهر شدند

3-  روزنامه کیهان  شنبه 6 خرداد 1391 - شماره 20218

آیا مزینان شهر می شود؟

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۲ ، ۲۱:۰۵
حسین مزینانی عسکری

«شریعتی»ها - سارا شریعتی

دوستان خواستند که صحبتی داشته باشم در خصوص: شریعتی، ارزیابی پروژه وی، و اینکه پیروان شریعتی چه باید بکنند.

راستش این دعوت سمبلیک بود به این معنا که از خانواده‌ی شریعتی هم نماینده‌ای باشد و فکر کردم که خانواده کیست و نسبت ما با وی به عنوان یک مساله، مجددا برایم مطرح شد. در نتیجه به تأسی از شریعتی این بحث را در یک مثلث طرح می‌کنم: شریعتی، اندیشه‌ی شریعتی، و شریعتی در جامعه. و عنوان بحثم را شریعتی‌ها می‌گذارم، عنوانی مربوط به خود شریعتی که به  عنوان یک فرد، متکثر بود و به دوستداران بی‌شمار وی.

شریعتی بزرگ‌تر از «خط شریعتی»

ده سال پیش دوستی با طرح این سوال بحث را آغاز کرد: چرا شریعتی؟ سال گذشته نیز دوبار با این سوال از جانب خبرنگاران مواجه شدم. هر بار هر چه درباره‌ی شریعتی می‌خواندم احساس می‌کردم که تقلیل‌گراست و  شریعتی نیست و حالا نوبت خودم بود که از او صحبت کنم و بی‌اختیار به یاد  جمله‌ای افتادم از نویسنده‌ای در مورد باخ که در آن می‌گفت: «ما محکومیم که به باخ خیانت کنیم». چرا؟ چون هر بخشی از شخصیت و اثرش را مورد توجه قرار  دهیم، به ضرر وجوه دیگر اوست و این حکایت ماست. به نظر می‌رسد ما نیز  محکومیم به شریعتی خیانت کنیم. زمانی که شریعتی را همراه چهره‌هایی چون  سیدجمال از بنیانگذاران احیا تفکر دینی می‌نامیم، به شریعتی خیانت می‌کنیم  چرا که «شریعتی مصلح»، تنها یکی از چهره‌های اوست. زمانی که شریعتی را به  عنوان یکی از «چهره‌های بازگشت به خویش» طرح می‌کنیم، به او خیانت می‌کنیم.  زمانی که صرفا به وجوه ادبی اثرش و قلمش می‌پردازیم به او خیانت  می‌کنیم... مقصودم طرح چند بعدی بودن شریعتی نیست. مقصود تکیه بر این نکته  است که ماجرای شریعتی انگار به اندیشه‌ی وی ختم نمی‌شود، محدود نمی‌ماند،  تقلیل نمی‌یابد و گاه حتی زمانی که با اندیشه خداحافظی می‌کنیم، ماجرای او و ما همچنان ادامه دارد.

کسی درباره‌ی زندگی روژه باستید گفته بود، بیوگرافی او، بیبلیوگرافی اوست، زندگی‌اش، کتابهایش است. به نظر می‌رسد اما که این جمله در خصوص شریعتی صادق نیست. شریعتی با تاریخ و تخیل و تجربه‌ی این ملت در  یک دوره‌ی تاریخی ﭘیوند خورد، وارد فرهنگ عمومی جامعه گشت، خودش از فکرش  بزرگتر شد، تصویرش از آثارش فراتر رفت و این واقعیتی‌ست که هر چند برای  بسیاری از همفکران ما، غیر قابل قبول است اما باید به وجودش اعتراف کرد.

در نتیجه تلاش نکنیم که سرنوشت شریعتی را با سرنوشت  اندیشه شریعتی ﭘیوند بزنیم. همچنان که مصدق با یک آرمان ﭘیوند خورد و نه  صرفا با یک تجربه تاریخی، شریعتی را نیز با آرمانها و ارزش‌هایش ﭘیوند  بزنیم و نه صرفا با مولفه‌های تفکرش. می‌توان خرده گرفت و پرسید که چطور  فکر را از شخص جدا می‌کنید؟ جدایی این دو وجه البته یک اشتباه است اما یکی  گرفتن این دو نیز اشتباه دیگری‌ست. این تمایزی است که شریعتی خود در  نوشته‌های تنهایی‌اش، در پرسش «برای خودم یا برای مردم؟» بدان اشاره دارد.

فکر محصول موقعیت است و تراژدی شریعتی و البته اغلب  امتیازش برای ما، اینست که همواره در موقعیت سخن می‌گوید و به موقعیت  می‌اندیشد. اما انسانی که شریعتی بود، شریعتی تنهایی‌ها، فراتر از موقعیت  است یا لااقل در خلوت خویش، تصویر دیگری را از خود بازنمایی می‌کند. تصویری خارج از زمان و مکان. این شریعتی انسان است، نه شریعتی شناسنامه‌دار و به  رسمیت نشناختن این وجود فردی و انسانی، اولین اشتباه در پرداختن به اوست.

از طرف دیگر انسان شریعتی، شناسنامه دارد. به زمان و  مکان و محیط مشخصی متعلق است و نسبت بدان خود را مسئول و متعهد می‌داند. یک بار از «دیالکتیک عرضه و تقاضا»ی اجتماعی حرف زده بودم و دوستی برآشفت که  نه! شریعتی به هیچ تقاضایی پاسخ نمی‌دهد! بحث من دقیقا این است که چنین  نیست. شریعتی شناسنامه‌دار، مدام به خود در موقعیت زمانی و مکانی‌اش فکر  می‌کند. شوپنهاور نیست که کتاب نخواند، نیچه نیست که برای «همه کس و هیچ  کس» بنویسد، دریدا نیست که به هیچ تقاضایی پاسخ ندهد. شریعتی خود را  «وامدار» احساس می‌کند و به تقاضای اجتماعی و انتظار تاریخی پاسخ می‌دهد.  

در «جامعه‌شناسی کلینیک»، مطالعه‌ی روابط دوگانه‌ی وجود انسانی و وجود اجتماعی فرد و انتظارات وجود اجتماعی از وجود انسانی را  موضوع کار قرار می‌دهند، اینکه چگونه افراد می‌توانند از تعینات اجتماعی و  روانی خود  و یا به تعبیر کاستوریادیس از کولاژ به میراث فکری‌شان خارج  شوند و خود را به عنوان سوژه‌ی آزاد شکل دهند، وجودی مستعد خودمختاری و  اصالت، با علم به اینکه این رهاسازی پایانی ندارد چرا که همچنان‌که نیچه  می‌گوید انسان یک گذر است و به این معنا همواره زیر سایه‌ی «ناتمامی»ست.  تمام‌خواهی شریعتی، اغماض «سایه»ای است که به «وجود» وی روشنایی می‌بخشد.

اندیشه شریعتی: وفاداری به جهت و روش

در این بحث مفهوم اصلی، «وفاداری» است. وفاداری به  اندیشه و همچنین ضرورت تداوم آن. وفاداری به یک اندیشه، امروز، چگونه  صورت‌بندی می‌شود؟ وفاداری مساله مهمی‌ست. به تعبیر زیمل اگر وفاداری وجود  نداشته باشد، جامعه وجود ندارد. نه اندیشه، نه مناسک، نه قراردادهای  اجتماعی، نه احساس وظیفه، هیچ‌کدام به‌تنهایی توضیح‌دهنده بافت اجتماعی  نیستند. اما به یمن همین وفاداری‌هاست که «جمع» می‌شویم.

در تاریخ اندیشه این سوال همواره از جانب ﭘیروان در  خصوص بنیانگذار یک مکتب مطرح می‌شود: چگونه می‌توانیم به یک اندیشه وفادار  بمانیم. نمونه‌های زیادی هست. مارکس و دورکیم از شناخته‌شده‌ترین آنهایند و همه‌ی اندیشمندانی که ﭘایه‌گذار مکتبی بودند و تداوم یافتند، مشمول چنین  حکمی‌اند. این سوال برای «وارثان»، شاگردان آن مکتب و ﭘیروان فکری همواره  مطرح است. وفاداری به یک فکر، با گذشت زمان  چگونه ممکن می‌شود؟ آیا در  ﭘذیرش بی چون و چرای آن؟ یا در نقد و ﭘالایش آن؟ اصطلاحاتی چون رویزیونیست، تجدیدنظرطلب، نئومارکسیست، ﭘاپ مارکسیسم که در خصوص پیروان مارکس بکار  رفت، همه حاکی از نسبتی است که در طول تاریخ اندیشه، ﭘیروان با بنیانگذاران برقرار کردند. به برنشتن، وصی انگلس، رویزیونیست گفتند. به کائوتسکی، ﭘاپ  مارکسیسم می‌گفتند. عده‌ای  نئومارکسیست بودند و عده‌ای خود را ارتودکس  می‌نامیدند. برخی اندیشه را گرفتند و با شرایط اجتماعی-سیاسی جامعه خود  منطبق کردند مثل لنینیست‌ها یا مائو و برخی به بازخوانی آن پرداختند و به  نئومارکسیست شهرت یافتند. گاه نیز از اصطلاح «بازگشت» به میراث استفاده شد.  این اصطلاح اشاره به این داشت که یک اندیشه، در یک دوره به خواب می‌رود،  بالقوه می‌شود، غیرفعال می‌شود، و بعد در دوره‌ای دیگر، در دوره‌ای که  مسائل اندیشه با مسائل اجتماعی گره می‌خورد، دوباره جامعه احساس نیاز به  بازگشت می‌کند. اندیشه دوباره بازخوانی می‌شود ودوباره کاربرد می‌یابد.

در خصوص شریعتی نیز، به این تاریخ بر می‌خوریم. ﭘیروان  شریعتی که نقد اندیشه او را یا نمی‌پذیرفتند یا با توجه به شرایط سیاسی،  مناسب نمی‌دانستند. چرا که اندیشه وی همواره با شرایط سیاسی پیوند داشت و  نقد اندیشه اغلب می‌بایست متناسب با مصالح سیاسی طرح می‌شد. برخی گفتند ما  حقیقت را از معلم خود بیشتر دوست داریم و از نقد استقبال کردند و  برخی  دیگر با این استدلال که وارد مرحله دیگری شده‌ایم و تجربه‌های منحصر به  فردی داریم که شریعتی در آن سهیم نبود- تجربه انقلاب، تجربه جنگ، تجربه  حکومت مذهبی، تجربه فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، تجربه‌ی جهانی شدن و  هویت‌گرایی‌ها- «عبور از اندیشه» را طرح کردند. هر کدام برای مشروعیت‌بخشی  به انتخابشان به شریعتی نیز ارجاع می‌دادند. از این میان چه کسی به این  اندیشه «وفادارتر» است؟  

در هر حال مساله وفاداری و صورتبندی‌ای که این وفاداری  می‌یافت، بحث اصلی بود. برخی نیز با اشاره به اینکه تشتت در میان ﭘیروان به دلیل تشتت در اندیشه است، از  «ﭘارادوکس‌های اندیشه» نام بردند و بر ضرورت  «تهافت‌زدایی» از آن پا فشردند. اما توجه نکردند که  اندیشه بالذات تعریف  در حرکت است و مدام در تجدید خود و  این ﭘارادوکس‌های یک اندیشه است که  باعث تداوم آن می‌شود. از همین تردیدها و تناقض‌نمایی‌هاست که اندیشه امکان بازخوانی پیدا می‌کند و حضور می‌یابد. اندیشه‌های کاربردی، تعریف‌شده و  یکدست اغلب با تحول شرایط از بین می‌روند و نمی‌مانند. تداوم اندیشه شریعتی نیز در همین شکاف‌های نظری، در همین سایه‌روشن‌ها و بازاندیشی‌ها ممکن  می‌شود.

مساله وفاداری و در عین حال فرارفتن از میراث در همین  نقطه است که مطرح است. شریعتی از یک جا به بعد دست ما را رها می‌کند و ما  را ناگزیر از ترکیب و تجدید می‌کند. ناگزیر از اینکه تقاطع‌های این اندیشه  را با دیگر سنت‌های فکری بیابیم و در تعامل با آنها بدان غنا ببخشیم. در  نتیجه به جای تهافت‌زدایی از اندیشه، یکدست کردن آن و ارائه‌ی یک قرائت  رسمی، شاید لازم است که اندیشه را به چشم‌اندازهایش برگرداند. مسائل زمانه  خود را طرح کرد. وفاداری، وفاداری به چشم‌اندازها و روش است. در نظر گرفتن  چشم‌انداز و افق همچون قطب‌نما غنا بخشیدن به و تفکر با توجه به مسائل خود و مباحث نو. ما در عصر اندیشه بغرنجیم و نمی‌توان با سکنی گزیدن در مرزهای  یک اندیشه، خود را از مشارکت دیگر افکار بی‌نیاز کرد. و همچنین روش. روش  شریعتی چیست؟ او از زمین شروع می‌کند. از تجربه‌ی انضمامی خود. از زیست  اجتماعی. از واقعیتی که محل حقیقت می‌داند و چشم‌اندازش: عرفان، برابری،  آزادی.

خرد کردن و گزینش در میراث

به ﭘارادوکس‌های اندیشه اشاره کردم. اینجا به  ﭘارادوکس‌های عمل می‌رسیم. گاه یک عمل در ﭘیوندش با شرایط اجتماعی، از نیت  کنشگر فراتر می‌رود و تبعات ناخواسته و متناقضی می‌یابد. بر این اساس،  عده‌ای گفتند که بحث شریعتی و حتی اندیشه شریعتی نیست، مهم نیست که او که  بود و چه می‌اندیشید، مهم نتایج کار اوست، آنچه که تحقق یافته و واقعیتی که شریعتی در آن سهیم است. بحث درستی است اما توجه نمی‌شود که واقعیت مفرد  نیست، متکثر است. یک واقعیت، نظم موجود است، مبارزه با این نظم نیز واقعیت  موجود دیگری است و شریعتی در همه‌ی این واقعیت‌های موجود و گاه در تضاد و  مبارزه با هم، سهم داشته است. و نمی‌توان نقش وی را صرفا در یکی از این  واقعیت‌ها برجسته کنیم و از دیگر عرصه‌های واقعیت زدود.

از طرف دیگر و در ادامه این بحث، می‌توان به دو واقعیت و دو تاریخ متفاوت حیات شریعتی پس از مرگش اشاره کرد: نخست تاریخ آشکار،  روشن، شاید بتوان به نحوی گفت تاریخ «رسمی». ما در حال حاضر کنشگران این  تاریخیم. ﭘیروان یا دوستداران شریعتی، اغلب به کسانی اطلاق می‌شود که یا در جریاناتی که از بدو انقلاب منسوب به وی بودند، فعالیت داشتند یا به شکل  فردی در عرصه فکر او فعال کردند. کتاب نوشتند و سخنرانی کردند و امروز به  نام پیروان فکری وی شناخته شده‌اند. این تاریخ روشن و رسمی‌اش است. اما یک  تاریخ زیرزمینی، ﭘنهان، بطئی  و مستور از حیات شریعتی نیز در جامعه پخش و  در جریان است و به همه‌ی کسانی که به نحوی، در دوره‌ای، به شکل فردی،  جریانی، عاطفی یا فرهنگی از این اندیشه متاثر بودند، منسوب است. در نهادهای مختلف اجتماعی: در دانشگاه، در میان دانشجویان، در شهر و روستاها، در میان مردم. این تاریخ غیررسمی شریعتی است. نمودهای این تاریخ را ما در تقویم‌ها می‌بینیم. در مجسمه‌های کوچک و بزرگ از او. در ﭘوسترها. نمایشگاه‌های خط و خطاطی، کتابچه‌ی اشعار و دفترچه‌ی خاطرات مردم... مشکل در کجاست؟ در اینجا که میان این تاریخ رسمی، روشن، آشکار و آن تاریخ  غیررسمی، مستور و پنهان، رابطه‌ی منظم و معناداری برقرار نیست.

فرصت‌هایی هست، فرصت‌هایی برای مواجهه‌ی این دو تاریخ  با یکدیگر. فرصت‌هایی چون مراسم و سخنرانی‌ها... فرصت‌هایی که گاه از آن  استفاده می‌کنیم و گاه می‌سوزانیم. اما این رابطه برقرار نیست و اگر هست در شکل هدایت‌گری‌ست. به متن جامعه می‌رویم برای سخنرانی. برای روشنگری. برای ﭘیوستن آنها به تاریخ رسمی. اغلب از جانب دوستداران دعوت می‌شویم و در  نتیجه مباحثی را طرح می‌کنیم که می‌شناسند و خود قبولش دارند. بحث من اما،  فرارفتن از این رابطه‌های سلسله‌مراتبی و ایجاد پل‌های ارتباطی است. پل‌های ارتباط میان آنها که معمولا با هم ارتباط ندارند. زیمل می‌گوید: «ما تنها  مخلوق خدا هستیم که مسیر سازیم و زمانی که مسیرها قطع می‏‌شوند، ما تنها  آفریده‏‌ای هستیم که پل‏ می‌‏سازیم تا مسیر ادامه یابد.» ما به این پل‌ها  نیازمندیم. تا مسیرهای قطع شده را به هم پیوند بزنیم. تا رفت و آمد در متن  جامعه را ممکن گردانیم.

کاتوزیان می‌گوید: عشایر به این دلیل در ایران قدرت  گرفتند که یکجانشین نبودند. بیابانگرد بودند. سوار براسب، از این ایل به آن ایل می‌چرخیدند و مازاد محصول را جمع‌آوری می‌کردند و بدین ترتیب قدرت  گرفتند. ایران کشور پهناوریست. ما از هم بی‌خبریم. روشنفکران ما اگر  بخواهند در این سرزمین پهناور نقش‌آفرینی کنند، نیازمند تحرکند. نیازمندند  که از سنگرهای خود و اماکن رسمی، مشروع و موروثی‌شان بیرون بیایند.  شریعتی‌وار عمل کنند. عشیره‌ای عمل کنند. از زندان اماکن مشروع بیرون  بیایند و به آنجاها بروند که نمی‌شناسند و منتظرشان نیستند.

با این تصویر، خانواده‌ی شریعتی کیست؟ بسیار وسیعتر از  ما. اعضای این خانوده‌ی بزرگ اکثرا اینجا نیستند. لازم است که صدای آنها را نیز بشنویم.

سخنرانی سارا شریعتی در دفتر پژوهش‌های دکتر شریعتی، آذر  1385

منبع : بنیاد فرهنگی شریعتی

شاهدان کویر مزینان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۲ ، ۲۱:۰۹
حسین مزینانی عسکری

مرحوم دکتر شریعتى یک قریحه سرشار و یک اندیشه پویا و جستجوگر و یک اندیشه ناآرام بود؛ اندیشه‏اى که همواره در پى فهمیدن و شناختن بود. مایه‏هاى اصلى این اندیشه، یکى معارف اسلامى بود که دکتر در خانه پدرشان و در شهر مشهد با آنها آشنا شده بود.

آنچه مى‏توانم در رابطه با دکتر بگویم دو نکته است: یکى اینکه بر حسب برخوردهایى که داشتیم و تاحدى که شنیده و یا نوشته‏هایش را خوانده‏ام، دکتر همواره رو به اصالت اسلامى پیش مى‏رفت؛ یعنى هر چه جلو مى‏رفت به اصالت اسلامى نزدیک‏تر مى‏شد.
دوم اینکه، برعکس آنچه گاهى درباره او گفته مى‏شد که آدمى است که حرف دیگران را نمى‏پذیرد، او حرف‏هاى مستند و منطقى افرادى را که صاحب‏نظر بودند مى‏شنید و گوش مى‏داد و مى‏پذیرفت، به‏شرط آنکه آن طرف در آن سطح و در آن حد از قدرت فکرى و قدرت تحلیل باشد که بتواند مشکلى را براى او بگشاید و مطلبى را برایش باز کند.
آشنایى شما با دکتر از چه زمانى آغاز مى‏شود؟ در این رابطه اگر خاطراتى از ایشان دارید عنوان بفرمایید.
بسم‏الله الرحمن الرحیم. نخستین آشنایى من با مرحوم دکتر شریعتى مربوط مى‏شود به سال 1349. در تابستان آن سال در مشهد با آقاى خامنه‏اى و مرحوم دکتر شریعتى و بعضى از آقایان چند جلسه داشتیم و پیرامون مسائل و نیازها صحبت کردیم. در همان مواقع عده‏اى از افراد علاقه‏مند به تنظیم مواضع فکرى اسلامى جلساتى داشتند و خلاصه کارشان را در مجموعه‏اى تنظیم کرده بودند. در آن مجالسى که داشتیم گاهى هم پیرامون دین بحث و صحبت مى‏شد؛ ولى به‏طور عمده با دکتر پیرامون حرکت اسلامى و جنبش اسلامى و نیازهاى آن در شرایطى که جنبش در آن موقع داشت و همچنین آینده جنبش گفت‏وگو مى‏کردیم. به‏هر حال جلسات خوب و سودمندى بود. از آن به بعد باز جلسات گفت‏وگو و بحث داشتیم. مخصوصاً زمانى که دکتر به تهران آمدند گاهى فرصت‏هایى براى تبادل‏نظر و گفت‏وگو پیش مى‏آمد.
نظرتان را در مورد طرز تفکر و عقاید دکتر شریعتى بیان بفرمایید.
این سؤال مکرر گفته شده و جواب آن نیز مکرراً بیان شده است. حالا هم همان جواب را مى‏گویم.
مرحوم دکتر شریعتى یک قریحه سرشار و یک اندیشه پویا و جستجوگر و یک اندیشه ناآرام بود؛ اندیشه‏اى که همواره در پى فهمیدن و شناختن بود. مایه‏هاى اصلى این اندیشه، یکى معارف اسلامى بود که دکتر در خانه پدرشان و در شهر مشهد با آنها آشنا شده بود )آشنایى بیش از یک جوان معمولى و در سطحى بالاتر( و مطالعاتى که در زمینه ادبیات و جامعه‏شناسى در رابطه با فرهنگ غربى و اروپایى داشت.
خصوصیت دکتر این بود که هویت و اصالت خود را در این مطالعات گم نکرده و دچار از خود بیگانگى نگشته بود. پیدا بود که در طول سال‏ها مطالعه و تحصیل در زمینه جامعه‏شناسى و معارف غربى، شیفته و دلباخته مطلق فرهنگ غربى نشده بود، بلکه اصالت فرهنگ غنى اسلام همواره براى او جاذبه نیرومند داشت. همین امتیاز سبب شده بود که دکتر بتواند با حفظ خویشتن خویش و هویت خود، در یک سیر و سلوک فکرى و معرفتى، گام‏هاى بلندى به جلو بردارد و نتایج جالب و زیبا و ارزنده‏اى را به‏دست آورد.
یک استعداد سرشار و قریحه دانا، در چنین حرکت و پویش سازنده‏اى، خودبه‏خود درباره مسائل مختلف نظر مى‏دهد و چه‏بسا نظراتش در مورد یک مسئله‏اى در زمان‏هاى مختلف، گوناگون مى‏شود. نخستین چیزى که از این بابت در ذهنم مانده مطلبى است که دکتر در کتاب »یاد و یادآوران« بیان این است که چگونه دکتر شریعتى در یک سال که به حج مشرف مى‏شود و در مراسم حج مى‏بیند عده‏اى از حجاج شیعه در عرفات و مواقف دیگر حج، بیاد امام حسین هستند، زیارت وارث مى‏خوانند، زیارت عاشورا مى‏خوانند، در برخورد با این جریان اول بار این مطلب به ذهنش مى‏آید که آیا اینجا در این کنگره عمومى مسلمانان جهان، بجاست که شیعه، آن آهنگ و آرمان ویژه خودش، یعنى حسینى بودن را مطرح مى‏کند؟ آیا بهتر نیست که در آنجا، شیعه مثل دیگر مسلمانان همان دعاها و دیگر مناسک عمومى اسلام را بجاى آورند؟ سال بعد وقتى دوباره به حج مشرف مى‏شود و همین مناظر را مى‏بیند یکمرتبه متوجه مى‏شود که عجب! حقیقت این است که مراسم پرشکوه حج، یک ظاهر و جسم است که باطن و روح آن در حسینى اندیشیدن و حسینى زیستن است. بنابراین، توجه به امام حسین، به هر صورت، در مواقف مختلف حج یعنى توجه به روح این مناسک و عبادت بزرگ و در پیوند همه عبادت‏ها ولایت و امامت. ذهنش متوجه این مى‏شود که اگر حج، این مراسم بزرگ و باشکوه در خدمت خلافت اموى و عباسى و زمامداران طاغوتى قرار گیرد حقى است که باطل از آن بهره‏بردارى مى‏کند ؛ اما اگر همین مناسک حج در راستاى امامت حسین و حسینیان قرار گیرد، آن‏وقت حقى است که یک حق پرشکوه‏تر با آن همراه است. بنابراین، به‏نظرش مى‏آید که بسیار به‏جاست که در همان جا، در همان مواقف، دل‏ها متوجه کربلاى امام حسین باشد و زیارت‏هاى مربوط به امام حسین خوانده شود – که در آن زیارت‏ها از شهادت و امامت حسینى یاد شود و دل و جان و ضمیر حج‏گزاران با روح حج، که امامت حسینى باشد، تجدید عهد کند. یعنى سال قبل به‏نظرش مى‏رسد که این کار نابجاست، در سال بعد به‏نظرش مى‏رسد که نه تنها بجاست بلکه ضرورت حفظ محتواى راستین حج است. در این رابطه است که یک سخنرانى ایراد مى‏کند که به‏صورت این کتاب منتشر مى‏شود؛ یعنى چگونه باید همیشه به یاد حسین و حسینیان بود.
یک اندیشه پویا و جستجوگر همیشه از این گردش‏ها و چرخش‏هاى صد و هشتاد درجه‏اى دارد و دکتر شریعتى در رابطه با مسائل بسیارى یک چنین اندیشه‏اى داشت. خودش درباره مارکس مى‏گفت که وقتى مى‏گویید مارکس چه گفت، بگویید مارکس در چه سالى : مارکس در زمانى که مانیفست را مى‏نوشت (1848)، یا مارکس سال 1870، یا بعد. بنابراین، در ذهن و اندیشه‏اش توجه داشته که براى انسان‏هاى جستجوگر در رابطه با مسائل مختلف در طول زمان نظرات مختلف پیدا مى‏شود. حالا او از مارکس سخن گفته، من مى‏خواهم بگویم که در تاریخ فقهمان، فقهاى برجسته‏اى داریم که آنها نیز داراى ذهن نقاد، قریحه‏اى سرشار و اندیشه‏اى پویا بوده‏اند.
علامه حلّى و شیخ طوسى دو فقیه معروف هستند و هر دو داراى کتاب‏هاى فراوان. ما مى‏بینیم که در مورد یک مسئله فقهى، علامه حلى در کتاب‏هاى مختلف، فتاوى گوناگون دارد. یعنى اندیشه‏اش پویاست. و عجیب این است که او گاهى در یک کتاب فقهى مسئله‏اى را برحسب نیاز در دو جا مطرح کرده ؛ یک بار در آغاز کتاب و یک بار در پایان آن، و تا کتاب را به آخر نرسانده داراى یک برداشت جدید مى‏شده و درباره همان مسئله در پایان کتاب، در اواخر کتاب، یک فتواى جدید مى‏دهد. این ویژگى اندیشه‏هاى پویا و پرتوان است، و دکتر اندیشه‏اى پویا و پرتوان داشت.
آنچه مى‏توانم در رابطه با دکتر بگویم دو نکته است: یکى اینکه بر حسب برخوردهایى که داشتیم و تاحدى که شنیده و یا نوشته‏هایش را خوانده‏ام، دکتر همواره رو به اصالت اسلامى پیش مى‏رفت؛ یعنى هر چه جلو مى‏رفت به اصالت اسلامى نزدیک‏تر مى‏شد. دوم اینکه، برعکس آنچه گاهى درباره او گفته مى‏شد که آدمى است که حرف دیگران را نمى‏پذیرد، او حرف‏هاى مستند و منطقى افرادى را که صاحب‏نظر بودند مى‏شنید و گوش مى‏داد و مى‏پذیرفت، به‏شرط آنکه آن طرف در آن سطح و در آن حد از قدرت فکرى و قدرت تحلیل باشد که بتواند مشکلى را براى او بگشاید و مطلبى را برایش باز کند.
نظر روحانیت مبارز از دیرباز نسبت به دکتر شریعتى چه بوده است؟
نظر روحانیون در مورد دکتر چند دسته بود: یک دسته کسانى که دکتر را به‏عنوان یک تحصیل‏کرده و روشنفکر در خط دفاع از اسلام مى‏دانستند و او را ارج مى‏نهادند و کار او را خدمت مى‏دانستند. دسته دیگر کسانى که به‏دلیل اشتباهات قابل ملاحظه‏اى که در برداشت‏هاى اسلامى دکتر بود، در عین آنکه کار او را ارج مى‏نهادند، سخت انتقاد مى‏کردند؛ اما انتقادى منصفانه و سازنده. یک دسته هم کسانى بودند که چون از دور با دکتر برخورد مى‏کردند نسبت به او آن بینش گروه اول و دوم را نداشتند؛ به‏طورى که در روحانیون مبارز نیز در رابطه با دکتر برداشت‏هاى گوناگون وجود داشت.
ویژگى‏هاى دکتر شریعتى در چه چیزهایى بود؟
دکتر مردى سخت‏کوش، پرتلاش، پرکار و پراحساس بود. او یک انسان براستى هنرمند بود، و این جنبه هنرى، در قلمش و نوشته‏هایش بخوبى مشهود است. او یک اندیشه پرجهش بود و این جهش‏ها بخوبى در نوشته‏ها و گفتارش مشهود است. براستى علاقه‏مند بود به اینکه دور از تأثیر فرهنگ غرب و شرق، در سرزمین ما یک جنبش و انقلاب اصیل در پرتو اسلام و براساس تعالیم اسلام بوجود بیاید و به این کار سخت عشق مى‏ورزید و علاقه داشت. او به نسل جوان بسیار بها مى‏داد و با رنج و درد نسل جوان خوب آشنا بود و مى‏توانست بیانگر آرمان‏ها و آرزوها و رنج‏ها و دردها باشد. به‏هر حال او یک سرمایه ارزنده بود. البته، همان‏طور که گفتم، دکتر یک پوینده و جوینده بود که در راه پویش و جویایى‏اش، در برداشت‏هاى اسلامى و اجتماعى‏اش، در مواردى اشتباهات قابل ملاحظه‏اى داشت و لازم است در رابطه با خواندن آثار دکتر به این نکات توجه شود.
نقش دکتر على شریعتى در انقلاب اسلامى چه بود؟
دکتر در طول چند سال حساس، هیجان مؤثرى در جو اسلامى و انقلاب اسلامى به‏وجود آورد، و در جذب نیروهاى جوان درس‏خوانده و پرشور و پراحساس به‏سوى اسلام اصیل نقش سازنده‏اى داشت و دل‏هاى زیادى را با انقلاب اسلامى همراه کرد. این انقلاب و جامعه باید قدردان این نقش مؤثر باشد.
 به عنوان آخرین سؤال، بفرمایید که در آن زمان نظر مجاهدین خلق درباره دکتر شریعتى چه بود؟
آن موقع‏ها جوان‏هایى که با مجاهدین ارتباط داشتند مکرر مى‏آمدند و از کار حسینیه ارشاد و افکار دکتر شریعتى انتقاد مى‏کردند و مى‏گفتند که این جریانى است که مخالفین انقلاب اسلامى به‏وجود آورده‏اند تا از گرایش جوان‏ها به انقلاب و قیام مسلحانه – که تز مجاهدین و فدائیان خلق بود – جلوگیرى کنند و بکاهند. بنابراین، از نظر اصولشان و برطبق نظراتشان نسبت به کار دکتر و آن برنامه‏ها نظر مخالف داشتند. آنها دکتر را یک نوع حرکت انحرافى تلقى مى‏کردند. این آن مقدار بود که جوان‏هایى از آنها که پیش ما مى‏آمدند، اظهار مى‏کردند
 
منبع:fardanews
۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۳
حسین مزینانی عسکری

میلاد منجی عالم بر همه شما مبارک باد

 به امید لحظه ظهورش....

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۲ ، ۲۰:۴۸
حسین مزینانی عسکری

مرکز بهداشت  شهرستان سبزوار استان خراسان رضوی برای کار در مرکز بهداشت  مزینان پزشک عمومی استخدام می کند

پس از پیگیری های مکرر دهیاری وشورای اسلامی مزینان و تقدیم نامه به دکتر طریقت منفرد وزیر بهداشت ، در مان وآموزش پزشکی بالاخره این اقدامات به نتیجه رسید و مرکز بهداشت و در مان  سبزوار با صدور اطلاعیه ای برای مزینان پزشک عمومی استخدام می کند علاقمندان می توانند برای اطلاعات بیشتر با شماره تلفن: 2647906- 0571 تماس حاصل نمایند

منبع-شاهدان کویر مزینان

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۹
حسین مزینانی عسکری