مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه
شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقه

مزینان نیوز

مزینان همان عشق آباد همان دیار سر فراز محل تولد دانشمندان ایران زمین همچون شهید دکتر علی شریعتی مزینانی و دیگر اندیشمندان ایرانی است...

مزینان نیوز

خدایا ...
به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم اما آن چنان که تو دوست میداری
خدایا ...
چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم آموخت
خدایا ...
رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد
قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمان افکنم
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند و برای دین کار می کنند نه از آنها که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند
ای خدا ...
میدانم که برای عشق زیستن و برای زیبایی و خیر مطلق بودن چگونه آدمی را به مطلق می برد . اخلاص ، یکتایی در زیستن ، یکتایی در بودن و یکتایی در عشق ...
خدایا ...
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان
اضطرابهای بزرگ ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن
لذتها را به بندگان حقیرت بخش و درهای عزیز را بر جانم ریز

طبقه بندی موضوعی

آخرین نظرات

نویسندگان

StatsCrop Pagerank

۱۲۷ مطلب توسط «حسین مزینانی عسکری» ثبت شده است

نامه‌ای از علی شریعتی: سقف آسمان بر سرم افتاده








دوست من! نامه مهربانتان را پس از ده روز زیارت کردم، علتش شاید این بوده است که در این مدت در تهران بودم، شهری که هیچ دوستش نمی‌دارم و جز عقیده که در من کارگر است، هیچ نیرویی نمی‌تواند مرا به آنجا بکشد و تحمل این شهر دروغین تقلیدی نوکیسه و بی‌روح و بی‌اصالت و بزک‌کرده زشت را بر من سبک کند. لزومی ندارد که ا

حساسم را از نامه‌ای که می‌گفت شما به سلامت من می‌اندیشید بیان کنم و البته این حاکی از آن نیست که من به سلامت خود بسیار می‌اندیشم بلکه از آن روست که جلوه‌ای از روح و نشانه‌ای از صداقت متعالی و ناب احساس انسانی—به خصوص در زندگی ما که هر چه است به مصلحت و روزمرگی و ضرورت آلوده است—برای تیپ‌هایی که در حاشیه زندگی به سر می‌برند و با شعر و روح و عقیده و ایمان و تاریخ و خیال و ایده‌آل بیشتر سر و کار دارند تا خانه و اداره و اضافات و رتبه و رئیس و میز و ترقی و موقعیت و مصلحت و زمین دونبش، تکان‌دهنده است. اما این را باید در پاسخ الطاف شما عرض کنم که من به همان اندازه که به نگرانی شما از سلامت تهدیدشده‌ام ارج بسیار می‌نهم، به آنچه سلامتم را تهدید می‌کند اهمیتی نمی‌دهم زیرا سلامتم را به چیزی نمی‌گیرم، چه، وقتی شما نمی‌خواهید از خانه بیرون روید، نه جایی دارید که بروید و نه از گردش جمعی در خیابان‌ها و جاده‌هایی که به هیچ جا نمی‌روند لذتی نمی‌برید، چگونه می‌توانید از اینکه اتوموبیلتان پنچر شده است و یا موتورش خوب کار نمی‌کند و به روغن‌سوزی افتاده یا خواهد افتاد دچار اضطراب باشد؟ لابد طبیبانه خواهید فرمود: آخر ناسازگاری کار بدن عمر را کوتاه می‌کند. آری، ولی مگر نه بیهودگی هرچه کوتاه‌تر بهتر؟ از رنجهایش سخن نمی‌گویم که اگر بگویم پای قیچی کردن عمر پیش می‌آید و نه دیگر کوتاه کردن. و شاید بگویید: به روح و اندیشه و احساس و هدف و کار در راه ایمانت که ارج می‌نهیم؟ بدن بیمار چه کاری می‌تواند کرد؟ روح و اندیشه و مسئولیت اعتقادی را نیز فلج می‌کند. آری، و اینجاست که پای دردناک‌ترین فاجعه وجودی من پیش می‌آید. همان که در آن عبارت زیبا و آشنا بدان اشاره‌ای رفته بود: O mon dieu seul dans la vie seul dans la minuit … من نه یک بورژوایم که «رفاه» طبقاتی مرا به دردها و تنهائی‌های موهوم احساساتی دچار کند که زاده بیدردی است و نه یک شاعرمسلک عاشق‌پیشه و یا عارف طریقت که حرف‌های عرفانی یا احساساتی و خیالی بزنم و به رمانتیسم لامارتینی یا بکت‌بازی‌های رایج اخیر مبتلا شوم بلکه تمام عمرم را بر سر یک حرف گذاشته‌ام و با اینکه به همه درها و پنجره‌ها سر می‌کشم یک گام از راهی که از آغاز راه رفتنم بر آن می‌رفته‌ام کج ننهاده‌ام و می‌کوشیده‌ام—گرچه بودا را در دلم پنهان کرده‌ام و با روسو (حداقل) و با پاسکال و بیشتر از همه با لوپی شاعر چین قدیم خویشاوندم—زبانم را به دکارت بسپارم و قلمم را به لوتر و کالون و در نتیجه شده‌ام دورگه‌ای که یک رگم به هند می‌رود و یک رگم به سینا و حرا و دلم پوشیده در بنارس می‌تپد و عقلم در مدینه بومی شده است و به طواف کعبه مشغول است و این است که اگر از تنهایی و شب می‌گویم و یا درباره‌ام می‌گویند نه به معنای فلسفی یا شعری یا احساساتی و رمانتیک آن است بلکه معنی دارد و معنائی سنگین و جدی و عینی، ابژکتیو. «کویر» را نگاه کنید و «معبد» را، همه در شب می‌گذرد و چه وحشتی در آن موج می‌زند از روز! و همه کلماتش در تنهائی زاده شده‌اند و چه بیزاری‌ای در آن از جمعیت! اما کاش شب می‌بود و تنهائی! نه، تضادی که در سرشت من هست به سرنوشتم نیز سرایت کرده است. «مذهب، علم، آزادی و ادبیات» چهار بعد اساسی سرشت من بوده که سه بعد آن ناچار مرا همیشه به میان جمع می‌کشید. مذهب مرا با عوام و علما، علم با انتلکتوئل‌ها، آزادی با کشمکش‌ها و مردم و فقط ادبیات و هنر با خودم. و می‌بینید که سهم خودم یک چهارم دیگران است. لابد چنین کسی که از چهار پایه وجودی‌اش سه پایه‌اش در عمق جمعیت است و همواره مشغول دیگران باید غرق انبوهی خلق باشد و ازدحام! آری، و چنین هم هست و حالا که تازه سرم خیلی خلوت شده است می‌بینید که تا کجا مردم‌زده‌ام و پایمال جمعیت و شلوغی و کشاکش‌های این و آن و جوش کار و حرف و درگیری‌ها! پس چرا شب؟ چرا تنهایی؟ مذهب، همه مذهبی‌ها را گردم جمع کرده است و آزادی همه سیاست‌اندیش‌ها و روشنفکران را و علم، همه کتابشناس‌ها و قلم‌زن‌ها و تحصیلکرده‌ها را و حتی ادبیات و هنر نیز اهل ذوق و نویسندگی و شعر... را! اما این یک پیش‌بینی درستی است که متاسفانه درباره من غلط از آب در می‌آید. زیرا سیاست و آزادی و روشنفکری را به گونه‌ای می‌فهمم که در اول قدم روشنفکری‌های رایج مملکتی در برابرم می‌ایستند و نویسندگی و شعر و ادب را به گونه‌ای که هم‌کلاسی‌ها از من می‌رنجند که خیلی نواندیشم و بدعت‌گذار و هم نوپردازان و نونویسان فرنگی‌مآب سبک‌دار که «معلوم نیست چه می‌گوید و به چه سبکی می‌نویسد و می‌اندیشد؟!» و هم اهل علم. کهنه‌ها و نوها که نه کهنه‌ام و نه نو. نه مثل مورخ‌ها است، نه شبیه جامعه‌شناس‌ها، نه به شیوه فلاسفه و نه در طریقه اشراق و عرفان. نه شرقی، نه غربی، نه کلاسیک، نه مدرن، نه پیرو مکتبی مشخصی، نه طرفدار شخصی معین و نه صاحب متدی از متدهای علمی، اجتماعی، تاریخی، فلسفی، ایده‌آلیستی، رئالیستی، چپ، راست، هیچ... و این هم مذهبم، که شاهدید! از وقتی تمام کوشش‌هایم را وقف مذهب کرده‌ام، همه متولیان مذهب، پاک و ناپاک، مترقی و مرتجعشان یکپارچه در برابرم صف کشیده‌اند و مؤمنین از ظهور این دشمن خطرناک دین به وحشت افتاده‌اند آنچنان که اگر با دعا و نفرین و درخواست از خدا کلکم کنده نشد و خاموش نشدم به نیش چاقویی بالاخره اسلام و ایمان را از شر من نجات خواهند داد. می‌بینید که نه در شب‌ام و نه در تنهائی. نه در روز و نه با جمعیت نه با کسی پیوند دارم و نه با گروهی نیست که پیوند نداشته باشم از همه سو با زمان و با جامعه خویشاوندم و از هر سو بیگانه! هر چه به انبوه جمعیت بیشتر فرو می‌روم تنهاتر می‌شوم و هر چه در روز گرفتارترم و با زندگی درگیرتر، در شب تنهاتر می‌شوم و در زندگی تنهاتر! و آنگاه در حالی که سقف آسمان بر سرم افتاده و دیواره‌های ضخیم و عبوس جهان از چهارسو لحظه‌لحظه نزدیکتر می‌شوند و مرا در خود می‌فشرند و خفقان را هرچه بیشتر فریاد می‌زنم سنگین‌تر احساس می‌کنم و نزدیکتر، نامه‌ای آشنا برسد که بر رنج تنم بیمناک است. بی‌شک این نگرانی خود تنها دارویی است که می‌تواند تسکینم دهد زیرا روحی که در آن پنهان است غربت در وطن و تنهایی در انبوه جمعیت را که رنج بزرگ من است تخفیف می‌دهد اما از من انتظار نداشته باشید که چندان خاطرجمع باشم و بی‌درد. و یا بدان اندازه برای بودنم و ماندنم اهمیت قائل باشم که به سلامت و بیماری‌ام بیندیشم و برای بیشتر زیستن تن به دوا و دکتر بدهم! در عین حال می‌گویید چه کنم؟


lمنبع:http://www.drshariati.org

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۲۷
حسین مزینانی عسکری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۲۲
حسین مزینانی عسکری

صاحب صدا نزدیک‌تر آمد و به تندی از من پرسید: دکتر شریعتی تویی؟ گفتم: بله قربان مایم(به لهجه سبزواری یعنی ماییم) صاحب صدا که یک تیمسار از سران ارتش شاهنشاهی است با غیظ و تحکم به من گفت: تو پدر مرا درآوردی



به نقل ازفارس، دکتر علی شریعتی مزینانی از جمله مبارزینی بود که در زمان طاغوت مدتی به زندان افتاد. خسرو منصوریان خاطره ای از آن دوران را خود از زبان دکتر شریعتی شنیده و اینگونه نقل می‌کند:

*دکتر شریعتی می‌گفت: یک روز که در زندان در اتاق حسین‌زاده (عطارپور) بازجوی ویژه ساواک بازجویی می‌شدم و چشم بند هم روی چشمانم بسته بود صدای محکم برخورد چکمه‌های سنگینی، به زمین راهروی زندان به گوشم خورد. این صدا رفته رفته با وضوح بیشتری به گوش می‌رسید تا این که صاحب صدا به اتاق ما رسید. در باز شد و حسین‌زاده با دیدن شخص صاحب صدا از جا بلند شد و هر دو پایش را محکم به علامت احترام نظامی به هم کوبید.

صاحب صدا چند گامی به عقب رفت و دوباره برگشت و از حسین‌زاده پرسید: این کیه حسین‌زاده؟

حسین‌زاده گفت: دکتر شریعتی است. قربان صاحب صدا مبهوت و شگفت‌زده پرسید: دکتر شریعتی همان دکتر شریعتی؟

گفت: بله قربان همان شریعتی.

صاحب صدا نزدیک‌تر آمد و چشم‌بند را از چشمانم برداشت و به تندی از من پرسید: دکتر شریعتی تویی؟

گفتم: بله قربان مه یوم. (به لهجه مزینانی یعنی منم) صاحب صدا که اکنون از جلوه‌هایش می‌شد حدس زد یک تیمسار از سران ارتش شاهنشاهی است با غیظ و تحکم به من گفت: تو پدر مرا درآوردی.

گفتم: مگر ما کی هستیم و چه کار کردیم که پدر شما را درآوردیم؟

گفت: چه کار می‌خواستی بکنی و اصلا چه کاری مانده که بکنی؟

خلاصه این که تیمسار روی صندلی نشست و رو به حسین‌زاده شروع به سخن گفتن کرد. من دختر جوانی دارم که بسیار منظم و مرتب و مجلس آرا بود به موقع درسش را می‌خواند، مهمانی می‌رفت، تفریح می‌کرد و می‌رقصید. تا این که مدتی پیش احساس کردم رفتار دخترم دگرگون شده و خیلی سرسنگین است. یک روز که به مناسبت دریافت درجه تیمساری مجلس مهمانی مفصلی برگزار کرده بودیم. همه امرای ارتش شرکت داشتند. اما هر چه صبر کردم، دخترم به مجلس ما نیامد. چند بار هم دخترم را صدا کردم اما باز از اتاقش در طبقه بالا بیرون نیامد.

سرانجام خودم به در اتاقش رفتم. در اتاق بسته بود آن را باز کردم و با صحنه عجیبی رو به رو شدم. دخترم روی تخت افتاده بود و به شدت گریه می‌کرد. من که ناراحت شده بودم، او را از جایش بلند کردم که دیدم بالش او از اشک‌هایش خیس شده است. روی تخت کتابی هم باز بود. کتاب را نگاه کردم« فاطمه، فاطمه است» نوشته دکتر شریعتی.

در این هنگام تیمسار با تندی و پرخاش رو به من (دکتر شریعتی) کرد و گفت: فلان فلان شده این هم کتاب است که تو نوشته‌یی؟ فاطمه، فاطمه است؛ یعنی چه؟ پس می‌خواستی فاطمه کی باشد؟

تیمسار باز رو کرد به حسین‌زاده و ادامه داد: من برای این که ته و توی قضیه را در بیاورم از اهل خانه شروع به تحقیق کردم. تا این که بالاخره از طریق راننده‌ام متوجه شدم دخترم ماه‌هاست به حسینیه‌ ارشاد می‌رود. اوایل عصرهای جمعه از ساعت 2 برای اینکه در حسینیه جای نشستن باشد راننده‌ام را به حسینیه می‌برده و شب‌ها برمی‌گردانده است. اندک اندک در جمعه‌های بعد دخترم با چند دختر دیگر در حسینیه ارشاد آشنا می‌شود که اهل جنوب شهر بودند. بر این اساس با ماشین راننده من که شماره و نشان تاج سلطنتی را بر خود داشت آنها را به منازل خود می‌رساند حالا یک نفر در گود عرب‌هاست.

یکی دروازه غار یکی در امامزاده حسن. تیمسار باز هم رو به من (دکتر شریعتی) کرد و گفت: حالا فهمیدی چه بلایی سر من آوردی؟

دکتر شریعتی پس از نقل این خاطره برای ما تحلیل می‌کرد: یک انقلاب در حال تکوین است. دکتر سپس به سرگذشت کاترین عدل اشاره می‌کرد. کاترین عدل، دختر پروفسور عدل بود که پس از سقوط از کوه و قطع نخاعش با یک جوان روشنفکر مذهبی ازدواج کرده و تحت تاثیر کتاب‌ها و نوارهای دکتر شریعتی نام خود را از کاترین به بی‌بی فاطمه تغییر داد. البته هر دوی این‌ها طی یک درگیری مسلحانه کشته شده و تنها دخترکوچک‌شان جان سالم به در برد.

دکتر می‌گفت: در جامعه‌ای که کاترین به بی‌بی‌ فاطمه تبدیل شده باشد دیگر جلوی این جریان پرشور و خروش را نمی‌توان گرفت یک انقلاب در بطن این جامعه در حال شکل‌گیری است.

منبع:

شاهدان کویر مزینان

http://www.razmandeshomal.ir/showpost.asp?id=9347

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۱:۵۷
حسین مزینانی عسکری


یکی از خصوصیات اخلاقی فرزند شایسته کویرمزینان دکتر علی شریعتی مزینانی نوع برخورد شایسته و همراه با خوش خلقی و متانت بود . او هر موقع به مزینان مشرف می شد با مردم عامی و ساده ی روستایی هم کلام می شد با آنها مزاح می نمود و در صورت پرسش با حوصله و تا جایی که امکان داشت با استفاده از گویش مزینانی جوابشان را می داد. برایش فرقی نمی کرد که فرد مقابلش خان است یا دهقان و کشاورز و بلکه به قشرمستضعف و محروم بیشتر احترام می گذاشت . دلش می تپید تا روزی در جمع هم ولایتی هایش باشد بارها خاطرات حضور ساده ی او را در جمع مزینانی ها شنیده ام که در یکی از روزها دکتر به هیئت مزینانی های مقیم تهران آمد و مستقیم رفت به قسمت آشپزخانه وگفت :فلانی چیزی برای خوردن مانده ؟

دایی من جواب می دهد که : یه خورده گوشت کوبیده هست بیارم دکتر؟

دکتر می گوید : نه ! نون خشک و ماست محلی دارید؟

گفیتم : آره، اتفاقا فلانی از مزینان قاتق خوبی آورده !

دایی ام تعریف می کنه که دکتر خودش نانها ی خشک را با گوشت کوب خورد کرد و سپس با قاتق آب دوغ درست کرد و با اشتها نوش جان نمود. و باز مشابه همین خاطره در هیئت ابوالفضلی یا علی اکبری مزینان اتفاق می افتد که دکتر با صفا و سادگی تمام می نشیند و با آشپزها غذا می خورد.

لذا هر مزینانی که حضور دکتر در مزینان را درک کرده باشد از او خاطره ای دارد مانند خاطرات حاج حسین تاج مزینانی که چندسال پیش در خبرآنلاین منتشر شد و ماسعی می کنیم در چند قسمت تقدیم دوستداران آن بزرگمرد نماییم.

بخش اول ؛ آخرین دیدار درمزینان

حاج حسین مزینانی از اقوام دکتر و هم صحبت ایشان در ایام حضور وی در مزینان، خاطرات بسیاری به ویژه از آخرین روز های حضور وی در این مزینان بیان می کند که شنیدنی است.

*در مراسمی که برای ختم عموی دکتر ( شیخ قربانعلی ) در مزینان برپا بود همراه دکتر در مجلس حاضر شدیم.در همین زمان خان فرومد برای عرض تسلیت و همچنین دیدار دکتر و پدرش وارد مجلس شد.

خان فرومد آمد، استاد شریعتی با خان و عده ای دیگر در یک جا جمع بودند. دکتر و من در اطاق دیگر بودیم.من می خواستم بروم، باد تندی می وزید، تا من می خواستم برخیزم، دکتر با اشاره می گفت:پسر عمه کجا می روی؟ بنشین. یک پالتویی روی دوشش بود، از من خوشش می آمد، چون زیاد از او سؤال می کردم، در ضمن، اینجا هم صحبتی هم نداشت و تنها بود. در این زمان،(مرحوم) آق شیخ محمود ( پسر عموی دکتر ) از اتاق مجاور آمد و گفت : آقای دکتر خان آمده است.

دکتر گفت:من با خانها سر و کاری ندارم. بابا(استاد شریعتی ) هست. یعنی ( نیازی نیست من بیایم)چند بار این موضوع تکرار شد و هر بار دکتر گفت: دست از سر من بردار.

من گفتم: دکتر، شاید خان جویای حال شما شده است و این ها قول دیدار شما را داده اند و به دنبال شما فرستاده اند. گفت : این طور است؟!! دکتر بلند شد، همین طور که پالتویش روی دوشش بود و یک لِنگه جورابش در پایش و لنگه دیگر در دستش، حرکت کرد و رفت به اطاق مجاور. وقتی نشستند.خان فرومد داشت از خاطراتش و دوران زندگیش و سلطنت خودش و اینکه با شاه کجا رفتیم، صحبت می کرد(همزمان پدر دکتر با بی اعتنایی سیگارش را می کشید) او از هواپیمایی که سوار شده و سگی که آنجا بوده و از پیشرفت و ترقی در حکومت پهلوی با افتخار تعریف می کرد. در این زمان پدر دکتر ( استاد محمد تقی شریعتی ) رو به دکتر کرد و گفت: علی.

دکتر جواب داد:بله پدر.

استاد گفت: جوابش را بده.

دکترگفت: حاج آقا خودتون جوابش را بدهید.

پدرش دوباره تکرار کرد. برای بار سوم با تندی گفت: علی! جوابش را بده.

دکترگفت: آقای نصرت (نام خان فرومد نصرت الله خان بود) این فرومد شما در 1400یا1600 سال قبل بیمارستانی داشته که 800 دوشیزه در آنجا نرس بوده اند و ابن یمین در آنجاست و آن زمان نرس توش بوده حالا تو افتخار می‌‌کنی که سوار هواپیما شده ای که سگ در آن بوده و به آن می بالی خوب همراهش هم سگ بوده؟!

خان گفت: مگر در آن زمان نرس بوده؟!

دکتر گفت: بله. در زمان پیامبر(ص) هم نرس بوده سپس جریان دختر نابالغی که در بین زنان دیگر همراه پیامبر(ص) در زمان جنگ بوده و در بین راه بالغ شده را برای وی تعریف کرد. سپس گفت: این تقسیم اراضی که از آن نام می بری، این احمق ( منظورش شاه بود)چه کاره است، نصرت (نمی گفت خان) این به شکست منجر می شود به جایی نمی رسد. این کار در 2400 سال پیش در شرق به وسیله یکی از سلاطین، این تقسیم اراضی شده است و این می خواهد تقلید از آنها کند.


*

یک روز آمد گفت: اگر بی کاری بیا پیش من. رفتم. بعد گفت: این دفعه آخر است. با هم به خانه پسر عمویش رفتیم.

دکترگفت: عفت (زن شیخ محمود دختر عمه اش بود همچنین زن پسر عمویش)

گفت:بله.

گفت: زیر انداز را اینجا بینداز. کمی قاتق ( ماست کیسه ای ) و نان خشک بیاور.

جوی آب از میان حیاط آنها عبور می کرد. دکتر نانها را به درون آب زد، کمی گذاشت آبش کشیده شد. گفت: حسین بخور. بعد گفت: عفت آخرین غذا و اولین غذا است. من رفتم، خدا حافظ.

فردا صبح رفت. وقتی رفت، سه یا چهار روز بعد خبر شهادتش را آوردند.

این روزهای آخر اینجا(مزینان)بود این طرف ها زیاد می آمد

منبع:شاهدان کویر مزینان

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۱:۵۴
حسین مزینانی عسکری



به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از روابط عمومی تبلیغات اسلامی میناب، مراسم یادواره شهید هوشنگ شهرجو با همکاری هیئت مذهبی امیرالمومنین(ع) و از سوی پایگاه بسیج مسجد محله زرکی برگزار شد.

حجت‌الاسلام محمد مزینانی استاد حوزه و دانشگاه در این مراسم پیرامون راز ماندگاری شهدا گفت: انسانها بعد از مرگ به سه دسته تقسیم می‌شوند برخی از آنها بعد از مرگ اثری و یادی از آنها دیده نمی‌شود، برخی فقط نامی از آنها در اذهان می‌ماند و برخی دیگر مانند شهدا بعد از مرگ شناخته‌تر ، زنده‌تر و مشهورتر می شوند.

وی راز و رمز ماندگاری شهدا را در 5 عامل متعدد نام برد و گفت: یکی از این عوامل هدف مقدس که کاری جز با نام و یاد خدا در وجود آنها نبود و شهیدی مانند علی اصغر سالاروند که می‌گوید هدف ما کشور و خاک نبود هدف ما خدا، یاری اسلام و قرآن بود.

استاد حوزه و دانشگاه، اهمیت به واجبات،‌محاسبه و مراقبه، اهمیت به ولایت فقیه و خستگی ناپذیری را از دیگر عوامل رموز ماندگاری شهدا یاد کرد و افزود: شهدا در تمام این موارد با خلوص نیت ره پیمودند و همواره با حفظ دین، پیروی از ولایت فقیه را یک ارزش دانستند.

منبع:شاهدان کویر مزینان

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۲۸
حسین مزینانی عسکری


«طبیعی است که پدری منتظر آمدن پسرش باشد و هم طبیعی است که وقتی پدر یک "تنها" است،بیشتر از هر پدری،چشم به راه پسر باشد و در نتیجه خبر رسیدن پسرش او را از شادی به اشک آورد»،این جمله های علی شریعتی خطاب به پسرش احسان است.

اما همین جملات را محمدتقی شریعتی نیز می توانست خطاب به فرزندش علی بگوید.او نیز سخت در انتظار فرزندش بود تا از راه برسد.اما با آمدن علی،انتظار محمدتقی شریعتی هیچگاه به پایان نرسید.

چه بسیار کسانی که محمدتقی شریعتی را بواسطه نام و اعتبار فرزندش می شناسند،اما محمدتقی شریعتی خود در عالم اسلام چهره ای شاخص و شناخته شده بود.

محمدتقی شریعتی از سوی علی، "پدر،استاد و مراد" خطاب می شد اما مشی مبارزاتی علی شریعتی خصوصا در اواخر دهه 40 چندان مورد موافقت پدر نبود.

محمدتقی شریعتی که خود با بنیان نهادن "کانون نشر حقایق اسلام"از فعالیتهای فرهنگی تا حدودی به سوی مبارزات سیاسی در دهه 40 متمایل گشته بود در نامه ای از فرزندش که در کانون مبارزات سیاسی قرار داشت می خواهد که "کمی به فکر شغل و خانواده و مسئولیت زندگی" اش باشد،درخواستی که با پاسخی اینچنین از جانب علی شریعتی همراه می شود:

»
راست است، من از زن و فرزندانم شرم دارم که قدرت زندگی کردن و سامان داشتن و مسئولیت شوهری و پدری را از دست داده ام. دیگر نمی توانم دنبال شغل و کارم بروم، نمی توانم لحظه ای به فردای زندگی ام فکر کنم. این رنج مرا بی تاب تر و ناتوانتر از آن کرده است که بتوانم به خود بیندیشم و آرام بگیرم و حساب و کتاب کنم. حتی نمی توانم محققانه و خاطر جمع به تحقیقات علمی بپردازم. حتی مطالعه کردن که کار همیشگی ام بوده است، برایم مشکل شده است.دلم می خواهد فقط فریاد بکشم و همه را از "فاجعه" باخبر کنم...«.

یکی از "فریادهای" علی شریعتی این بود که در ممالک شیعی "مفاتیح الجنان به کتاب زندگی و قرآن به کتاب پس از مرگ تبدیل شده است"،اینگونه بود که او فریاد "بازگشت به قرآن" سر می داد و از قضا محمدتقی شریعتی نیز در راستای بازگشت به قرآن سالها عمر خود را صرف نگارش "تفسیر نوین" و برگزاری جلسات آموزش و تفسیر قرآن برای جوانان کرد.

علی درباره پدر می گفت ؛ «استاد شریعتی یکی از قرآن شناسان بزرگ و صاحب سبک و از متخصصان تفسیر در عصر ماست که به راستی عمر را یکسره با قرآن زندگی کرده است و محور اصلی تحقیقات و خدمات علمی و تبلیغی و کوشش های فکری اسلامی و شیعی اش،قرآن بوده است«.

و در دیگر جای رنج فراوان پدر در راه ترویج اسلام را اینگونه ترسیم می کرد ؛ «استاد من، مراد من. شما عمرتان را وقف این ایمان کرده اید، این اسلام و این تشیع و این ولایت اهل بیت پیغمبر برای شما چماق تکفیر و پاچال دکان ابزار نام و نان نبوده است. عشق بوده است و درد، شما نیم قرن است که برای احیای مکتب علی و حسین و فاطمه، برای احیای قرآن و شناخت اسلام و رواج ایمان در میان نسل ما می سوزید و می گدازید و ثمره ی آن جز اعصابی فرسوده و زندگی ای تباه و تلخی و رنج و ناکامی و تحمل خیانتها و ریاها و رنگ عوض کردن ها و بهره برداریها ناجوانمردانه از ایمانها و اردتها ... نیست...شما بودید که ایمان به اسلام و عشق به علی را در عمق جان و مغز استخوان من غرس کردید«.

همین عشق و ارادت علی به پدر بود که در سال 1352 و زمانی که او در گریز از ماموران سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی بسر می برد،ساواک با دستگیری محمدتقی شریعتی باعث شود تا فرزندش خود را به آن سازمان معرفی کند و راهی زندان شود.

در دوران زندان نخستین بار که پدر به ملاقلات پسر می آید او را نمی شناسد! علی شریعتی این واقعه را اینگونه نقل می کند ؛ « لحظه ای که آقا را آوردند، حال خود را نفهمیدم. روی دستان پدر افتادم، اما پدر مرا نشناختند و گفتند جوان بلند شوید، گفتم، آقا جان، منم علی، … بعد در حضور مامور زندان کمی صحبت کردیم، اما به شدت ضعیف شده بودند، وقت ملاقات کوتاه بود و وقتی آقا را می بردند از پشت به اندام نحیف و استخوانی که یادگار سالهای رنج و محنت و تبلیغ برای دین بود، خیره شده بودم و با اندوه و حسرت نگاه می کردم، پدرم از فرط ضعف و ناتوانی به سختی راه می رفت و اندامش آشکارا می لرزید و بقچه لباسهایش را زیر بغل گرفته بود و آن را به زحمت حفظ می کرد. من با تاسف به خودم می گفتم این دستمزد سالها مبارزه برای رستگاری این ملت بود. بازپرس ساواک با لبخندی آمیخته به طنز پرسید که: شریعتی به چه نگاه میکنی؟ گفتم: به 14 قرن مظلومیت تشیع«.

پس از آزادی از زندان شریعتی ِ پسر در آخرین نامه اش پیش از خروج از ایران و پا نهادن در مسیر آخرین سفر عمر، خطاب به پدر چنین می نویسد ؛ «اکنون که این نسل تشنه است و نیازمند و این همه برای دست یافتن به حقیقتی از ایمان و معنایی از قرآن و سخنی از نهج البلاغه در تب و تاب است و چشم به راه شما و چند تنی چون شما،دریغ است که ساعات شب و روزتان جز به اطعام معنوی جوانان گرسنه و تشنه و مشتاق بگذرد...شما می توانید خدایی ترین کلمات خدا و محمد و علی را به این نسل که شب و روز با سکس و پول و مصرف و پوچی و یا ماتریالیسم تغذیه می شود،برسانید و خدا و محمد و علی و همه دردمندان این نسل چشم به راه و متوقع و منتظر شمایند«.

علی پس از این نامه راهی سفری شد که انتظار پدر برای بازگشت پسر را جاودانه کرد.

پدر نیز مانند پسر که حاضر بود "بر قامت بلند و راستین و استوار قلم اش به صلیب اش کشند"،عمری را در عزت و شرافت و مجاهدت در راه حق زیست و آنگونه که خود می گفت؛ هرگز " خطبه‌ای به لقمه‌ای و آیه‌ای را به مایه‌ای" نفروخت

منبع:دبستان آنلاین http://dabestanonline.com/?part=news&inc=news&id=2474

و

شاهدان کویر مزینان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۵۴
حسین مزینانی عسکری

بنام خدای تعالی نام این بنده محمدتقی نام خانوادگیم مزینانی شهرت شریعتی است. پدرم مرحوم شیخ محمود جدّم مرحوم آخوند ملاقربانعلی از شاگردان برجستهٔ مرحوم حاج ملاهادی سبزواری حکیم و فیلسوف شهیر شرق و ممتاز عصر خویش می‌باشد. طائفه مادری اینجانب نیز از روحانیون و سادات صحیح‌النسب حسنی هستند. همه قبیلهٔ من عالمان دین بودند.بنام خدای تعالی نام این بنده محمدتقی نام خانوادگیم مزینانی شهرت شریعتی است. پدرم مرحوم شیخ محمود جدّم مرحوم آخوند ملاقربانعلی از شاگردان برجستهٔ مرحوم حاج ملاهادی سبزواری حکیم و فیلسوف شهیر شرق و ممتاز عصر خویش می‌باشد. طائفه مادری اینجانب نیز از روحانیون و سادات صحیح‌النسب حسنی هستند. همه قبیلهٔ من عالمان دین بودند.بنام خدای تعالی نام این بنده محمدتقی نام خانوادگیم مزینانی شهرت شریعتی است. پدرم مرحوم شیخ محمود جدّم مرحوم آخوند ملاقربانعلی از شاگردان برجستهٔ مرحوم حاج ملاهادی سبزواری حکیم و فیلسوف شهیر شرق و ممتاز عصر خویش می‌باشد. طائفه مادری اینجانب نیز از روحانیون و سادات صحیح‌النسب حسنی هستند. همه قبیلهٔ من عالمان دین بودند.بنام خدای تعالی نام این بنده محمدتقی نام خانوادگیم مزینانی شهرت شریعتی است. پدرم مرحوم شیخ محمود جدّم مرحوم آخوند ملاقربانعلی از شاگردان برجستهٔ مرحوم حاج ملاهادی سبزواری حکیم و فیلسوف شهیر شرق و ممتاز عصر خویش می‌باشد. طائفه مادری اینجانب نیز از روحانیون و سادات صحیح‌النسب حسنی هستند. همه قبیلهٔ من عالمان دین بودند.بنام خدای تعالی نام این بنده محمدتقی نام خانوادگیم مزینانی شهرت شریعتی است. پدرم مرحوم شیخ محمود جدّم مرحوم آخوند ملاقربانعلی از شاگردان برجستهٔ مرحوم حاج ملاهادی سبزواری حکیم و فیلسوف شهیر شرق و ممتاز عصر خویش می‌باشد. طائفه مادری اینجانب نیز از روحانیون و سادات صحیح‌النسب حسنی هستند. همه قبیلهٔ من عالمان دین بودند.بنام خدای تعالی نام این بنده محمدتقی نام خانوادگیم مزینانی شهرت شریعتی است. پدرم مرحوم شیخ محمود جدّم مرحوم آخوند ملاقربانعلی از شاگردان برجستهٔ مرحوم حاج ملاهادی سبزواری حکیم و فیلسوف شهیر شرق و ممتاز عصر خویش می‌باشد. طائفه مادری اینجانب نیز از روحانیون و سادات صحیح‌النسب حسنی هستند. همه قبیلهٔ من عالمان دین بودند.


همه قبیلهٔ من عالمان دین بودند. حدود یک قرن مناصب دینی و ریاست روحانی آن حدود که از توابع قابل توجه و ممتاز سبزوار است و در گذشته به جهاتی که مجال بیانش نیست موقعیت بسیار مهمی داشته با پدران و اقوام من بوده است و هم‌اکنون آثار تهذیب و تربیت و تعلیم و تزکیه آنها در میان اهالی آنجا محسوس و مشهود است و شکر خدا را که آن نیکمردان با همت جز عمل صالح ذخیره‌ای و غیر از نام نیک یادگاری از خود نگذاشتند.

(از زندگی‌نامهٔ خودنوشت محمدتقی شریعتی مزینانی)

1286

* تولد در مزینان، ازدهستانهای بزرگ بخش داورزن شهر سبزوار


1307-1306

* ورود به مشهد برای ادامه تحصیلات دینی در مدرسه فاضل خان مشهد.


1313-1309

* تدریس در دبستان ملی شرافت،تکمیل تحصیلات رسمی حوزه تا سطح( مطول، شرح لمعه و قوانین) در محضر اساتیدی چون: مرحوم آقا شیخ هاشم قزوینی، ادیب بزرگ، ادیب ثانی، کاظم دامغانی، حاج میرزا احمد مدرس.

 

1312

* تولد فرزندش «علی». خروج از لباس روحانی.


1320-1314

* تدریس در دبستان ابن یمین،نظامت و کفالت دبیرستان(روزانه و شبانه)،ترجمه کتاب از عربی به فارسی

* پس از شهریور 20 تدریس ادبیات فارسی،عربی،شرعیات در دبیرستانهای شاهرضا و فردوسی و دانشسرای مقدماتی


1320-1323

* آغاز جلسات تفسیر قرآن به صورت سیار در منازل، مبارزه علمی و مناظره با توده ا یها،انتشار کتاب درسی «اصول عقاید و اخلاق شریعتی».

1323

* تاسیس«کانون نشر حقایق اسلامی»(واقع در چهارباغ مشهد) و تمرکز جلسات سیار در آن محل.


1326

* انتشار«کارنامه کانون نشر حقایق اسلامی مشهد»، نشریه یکم.


1327

* سخنرانیهای هفتگی در باره«فایده و لزوم دین» در رادیو مشهد که بعدها با همین نام نشر شد.

1329

* خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس


1330

* ائتلاف نیروها و جمعیتهای مذهبی شهر مشهد تحت نام «جمعیتهای موتلف اسلامی مشهد» برای شرکت در انتخابات دوره هفدهم مجلس .

* برگزاری میتینگ ده هزار نفری از سوی احزاب و گروههای مذهبی از جمله کانون نشر حقایق اسلامی در صحن نو حرم امام رضا در حمایت از دکتر مصدق و خلع ید. سخنرانی استاد شریعتی بر فراز ساختمان شرکت نفت.

* تظاهرات و میتینگ کانون و نیروهای مذهبی علیه دیوان دادرسی بین المللی لاهه که رأی بر ابطال خلع ید داده بود. در افتتاحیه این مراسم استاد شریعتی سخنرانی کرد.


1331

* استاد شریعتی به همراه دکتر صدیق، شیخ محمود حلبی، حاجی عابد زاده از کاندیداهای جمعیت های موتلف اسلامی مشهد برای شرکت در مجلس هفدهم هستند. این انتخابات دو مرحله ای بوده است. در دور اول استاد شریعتی از کسانی است که رأی می آورد اما انتخابات مشهد به دنبال اعمال نفوذ دربار در دور دوم باطل اعلام شد.

* تشکیل سازمان مقاومت ملی (جمعیتهای موتلف اسلامی، حزب ایران، کلوپ مصدق، طرفداران جبهه ملی و حزب زحمتکشان...) در اعتراض به دولت قوام و برکناری دکتر مصدق. اعلان تعطیلی عمومی به حمایت از دکتر مصدق.

1332- سازماندهی میتینگی در حمایت از دکتر مصدق(تیرماه 1332)در ایوان مقصر در مسجد گوهرشاد. در این سخنرانی استاد شریعتی با اشاره به واقعه جنگ خندق و ابتکار سلمان فارسی، آن را به نهضت ملی نفت و دکتر مصدق تشبیه می نماید. در پایان این میتینگ، قطعنامه ای صادر می شود که زی آن خیابان فوزیه به خیابان سی تیر تغییر نام می دهد.

* به دنبال پیشنهاد مصدق مبنی بر انحلال مجلس هفدهم؛ کانون نشر حقایق اسلامی و دیگر جمعیت های مذهبی رفراندمی در مشهد برگزار می کنند و طی آن رفراندم از تصمیم مصدق حمایت می کنند.

* در پی درگیرها و بالا گرفتن اختلافات میان آیت الله کاشانی و دکتر مصدق، کانون نشر حقایق اسلامی حمایت خود را از دکتر مصدق اعلان می کند.

* تاسیس «نهضت مقاومت ملی» (به همت آیت الله حاج سید رضا زنجانی، عباس رادنیا، رحیم عطائی...) کانون نشر حقایق اسلامی یکی از کمیته های ایالتی این نهضت بود. جلسات کانون، یکی از پایگاههای عمده و مهم نهضت مقاومت ملی در مشهد محسوب می شود.


1333

* برگزاری مراسم سالگرد سی ام تیر با هدایت کمیته ایالتی خراسان ِ نهضت مقاومت ملی.اعلام تعطیلی و اعتصاب عمومی و پخش اطلاعیه در شهر و آتش زدن در کنسولگری انگلیس در مشهد.


1336

* (یک ماه و اندی) دستگیری و بازداشت به عنوان همکاری با نهضت مقاومت ملی،تعطیل شدن کانون.


1339 -1336

* انتقال جلسات تفسیر قرآن کانون در منزل آیه الله العظمی سید محمد هادی میلانی.

1339

* تشکیل جبهه ملی دوم به دنبال آزادی نسبی پس از بر سر کار آمدن علی امینی.


-1340 -1337

* تدریس تفسیر قرآن و نهج البلاغه در دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد و موسسه وعظ و تبلیغ.

1339

* بازگشایی«کانون نشر حقایق اسلامی» و تجدید فعالیتهای تبلیغی و فرهنگی آن.

1341-1339

* سفر تحصیلی فرزندش«علی» به پاریس برای ادامه تحصیلات عالیه و اخذ دانشنامه دکتری.

1340(عاشورای 1381 قمری)

* حرکت دسته جمعی کثیری از مردم به عنوان عزاداری سیدالشهدا و ممانعت از سخنرانی استاد.

آبان 1341

* بازنشسته شدن از خدمت در آموزش و پرورش خراسان.

خرداد 1342

* جلوگیری از مراسم سوگواری دسته جمعی هرساله، تعطیل کردن کانون نشر حقایق اسلامی مشهد.

1343

* قبول دعوت «موسسه اسلامی حسینیه ارشاد» برای سخنرانی در آن موسسه.

1344-1343

* ایراد سخنرانی و تفسیر قرآن در مسجد هدایت(تهران)در ماه رمضان 1384 و 1385 به جای آیت الله طالقانی که در بازداشت به سر می بردند.

1344-1345

* سخنرانیهای هفتگی(23 جلسه پیاپی در جمعه شب)درباره «خلافت و امامت» به استناد قرآن مجید در حسینیه ارشاد.

آذر تا دی 1345

* تفسیر قرآن در ماه رمضان 1386به اصرار آیه الله طالقانی در مسجد هدایت و با حضور ایشان.


1346(شهریور)

* انتشار نخستین چاپ «تفسیر نوین» به مناسبت هزار و چهارصدمین سال بعثت پیامبر از سوی «شرکت سهامی انتشار».


1346-1347

* مراجعت به مشهد، دایر شدن جلسات تفسیر قرآن به صورت سیار در منازل، تحقیق در موضوع«وحی و نبوت».


تیرماه 1349

* انتشار کتاب «وحی و نبوت در پرتو قرآن» در مشهد.

عید فطر 1351

* آخرین سخنرانی در حسینیه ارشاد، تعطیل شدن حسینیه توسط سازمان امنیت شاه.


1352-1353

* دستگیری و یکسال و اندی زندان (آزادی در 28 مرداد 1352 و آزادی علی شریعتی پایان اسفند 1353)

29 خرداد 1356

* درگذشت دکتر علی شریعتی در لندن .

فروردین 1358

* سخنرانی در حسینیه ارشاد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی.

1360-1358-

* برگزاری سخنرانیهای متعدد به مناسبتهای مختلف در مشهد و تهران.


1366-1360

* خانه نشینی.(شاهدان کویرمزینان؛ مسافرت به زادگاهش مزینان به همراه دکتر احسان شریعتی)

فروردین 1366

* درگذشت استاد محمد تقی شریعتی. تدفین در حرم امام رضا(ع).


منبع:شاهدان کویر مزینان

و

 بنیاد فرهنگی دکترشریعتی

http://drshariati.org

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۸
حسین مزینانی عسکری



علامه محمدتقی شریعتی مزینانی علاقه خاصی به مقام معظم رهبری داشت دایی این جانب (شیخ حبیب الله عسکری مزینانی ) که خود از روحانیون فاضل مزینان و محضر استاد را درک نموده است سالها پیش برایم نقل کرد که: پیش از انقلاب در محضر استاد محمدتقی شریعتی مزینانی بودیم و ایشان توصیه کردند که قدر سیدعلی را بدانیم که روزی به مقام بزرگی خواهد رسید .ازایشان سئوال کردیم که استاد منظورتان کدام سیدعلی است و ایشان فرمودند: آقای خامنه ای را می گویم.

مشابه همین خاطره را نیز یکی دیگراز همشهریانم به نام حاج حسین تاج مزینانی نقل کرده که تحت عنوان خاطرات کشاورز مزینانی در خبر آنلاین منتشرشده است:

من نشسته بودم یک نفر از استاد شریعتی سؤال کرد: الآن در حال حاضر کسی هست که از دکتر علی بالاترباشد؟ استاد شریعتی گفت: ای بله (با تاکید): علی. سؤال کرد: کدام علی؟ گفت: سیدعلی خامنه ای، ایشان مرد ملایی است. در آن زمان این را گفت.

این احترام متقابل بوده و مقام معظم رهبری که در زمان وفات علامه محمدتقی شریعتی مزینانی عهده دار ریاست جمهوری اسلامی ایران بودند از استاد شریعتی به عنوان سقراط خراسان یاد کردند.

در ادامه به بخشی از خاطرات استادمحمدعلی مهدوی راد که درسایت انتخاب و سال گذشته نیز در شاهدان کویرمزینان درباره ی این علاقمندی آیت الله خامنه ای به استاد شریعتی منتشرشد می پردازیم

یاد یاران در کلام استاد

روزهایی که به محضر استاد می‌رفتم از کسان بسیاری سخن می‌رفت و آن بزرگوار درباره کسانی سخن می‌گفت، من هرگز از لبان استاد طعن نشنیدم، گاهی اظهار تأسفی و همین... . ولی کسانی را می‌ستودند و مطالبی می‌فرمودند.

استاد احترام ویژه‌ای به ایشان قائل بودند، و از هوشمندی و پراطلاعی و آگاهی ایشان را می‌ستودند و از اینکه به استاد توجه دارند و به خانه‌شان آمد و شد دارند به نیکی یاد می‌کرد.

روز بدرود زندگی دکتر علی شریعتی من از قم به مشهد رسیدم و پس از زیارت مضجع مطهر حضرت رضا(ع) به محضر استاد رسیدم. کسی نبود، استاد تنها بود و از ماجرا خبر نداشت از اینجا و آنجا سخن گفتیم و برخاستم و در هنگام خداحافظی استاد با نهایت مهربانی دست بر شانه‌ام نهادند و فرمودند کجا می‌روید، عرض کردم به ده و دیدن والدین، فرمودند برگشتید شما را ببینم. گفتم حتماً استاد، به قفسه کتابهای استاد کاغذی چسبانده بودند: «برای بهبودی حال استاد سیگار نکشید». گفتم چقدر خوب است که سیگار نمی‌کشید. و رفتم روز هفتم تیر اندکی پس از ظهر برگشتم سر کوچه میرعلم خان دوست عزیز و فرزانه‌ام حضرت آقادریاباری را دیدم (اکنون از استادان موفق سطوح عالیه حوزه علمیه قم) چشمش که به من افتاد بغض گلویش را گرفت گفتم چه شده است؟ گفت: مگر خبر نداری گفتم من ده بودم از چی؟ گفت دکتر را کشتند. ساک از دستم افتاد. بر زمین نشستم و بعد گفتند امروز بعد از ظهر در «مسجد جامع ملاهاشم» مجلس ترحیم است. خیلی زودتر از موعد رفتم. زمان مراسم که رسید جای سوزن انداختن نبود، برقها را قطع کرده بودند، دانشجویی قرآن می‌خواند، نیم ساعتی گذشت عکسی از شریعتی را وارد مجلس کردند قیامتی شد در و دیوار گریه می‌کردند همه ضجه می‌زدند، زیر بغلهای استاد را گرفتند، بلند کردند، عبای تابستانی نازکی بر دوش داشت، به عصا تکیه کرد اندکی صحبت کرد، بلندگو نبود، صدا به جایی نمی‌رسید، اما محفل یکسر اشک و آه بود. فردای آن روز رفتم محضر استاد نشستم، استاد سیگار می‌کشید، عرض کردم استاد باز هم سیگار می‌کشید. فرمود: مرگ علی همه چیز من را به هم ریخت. و بعد فرمودند آن روز که شما اینجا بودید، اتفاق افتاده بود و من خبر نداشتم، اما رفت و آمدها زیاد شده بود، آقای خامنه‌ای مرتب می‌آمدند، از صدر اسلام سخن می‌گفتند از مصیبتهای بزرگ، از رشادتها، از فرزند از دست دادن‌ها، گویا می‌خواستند مرا آماده کنند من که راضی به رضایت خدا بودم، تسلیم بودم، بالاخره ملاحظه سن و حال و احوال مرا می‌کردند، خوب ایشان که همیشه به ما لطف داشتند ولی آنقدر آمدن و آنگونه سخن گفتند برایم شگفت انگیز بود، تا اینکه در منزل یکی از دوستان و در جمعی از یاران دکتر خبر را به من گفتند.

منبع:http://www.entekhab.ir/fa/news/66545

مقام معظم رهبری (در دوره ریاست جمهوری) به مناسبت رحلت استاد شریعتی پیام تسلیتی ارسال داشته که در قسمتی از آن چنین می فرماید:

”... او که از خانواده ای روحانی برخاسته و سالها در حوزه علمیه مشهد مدارج علوم دینی را پیموده بود بی شک یکی از پرسوزترین و مخلص ترین اندیشمندان و مبلغان اسلامی بود که استحکام اندیشه را با نوآوری در روش به هم آمیخته و برای نسل تحصیل کرده و با فرهنگ، متاع فکری جذابی را ارائه کرده کرد. زندگی او سراسر به تعلم و تعلیم و در بهشتی از صفا و پاکدامنی گذشت. رحمت خدا بر او و حشرش با محمد و آل محمد باد که عمر رابه عشق و ثناگویی آنان به سر آورده بود.“

منبع: 

شاهدان کویر مزینان

و

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=121269

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۵
حسین مزینانی عسکری

نویسنده :حسین مزینانی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۳۰
حسین مزینانی عسکری


استاد محمدتقی شریعتی

پس از انتشار اولین بخش از یادنامه ی سقراط خراسان در شاهدان کویر مزینان ؛ همان گونه که انتظار می رفت دوستداران واقعی این استاد برجسته ، علامه ی بزرگوار و مجاهد خستگی ناپذیر با ارسال نظر و راهنمایی مشفقانه به یاریمان شتافتند تا هرچه بیشتر به کار خویش امیدوار شویم دراین میان دست یاری گر دوستان اسرار نامه که پیش از این بارها درباره ی استاد و فرزند برومندش در مجله ی وزین اینترنتی خود مطالب ارزشمندی ارائه نموده اند مارا به مطلب ارزشمندی رهنمون ساختند که البته در نوشته ی قبلی به گوشه ای از آن اشاره کردیم یعنی مظلومیت سقراط خراسان که چرا کمتر از او یاد می شود این بار از نظر صاحب نظری به آن می پردازیم که به بهانه ی انتشار کتاب«کانون نشر حقایق اسلامی»به گوشه ای از این مظلومیت اشاره کرده است .


چرا مرحوم محمد تقی شریعتی مزینانی مهجور ماند

گروه اندیشه: محمدتقی شریعتی به 2 دلیل عمده از چهره‌های ناشناس باقی ماند؛ یکی به دلیل سکونت استاد در خارج از مرکز، و دوم اینکه شاگردانش پس از یک نسل، بسیار بلند آوازه شده و این پرتویی بر چهره استاد کشید.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، پروین منصوری روز گذشته در همایش بزرگداشت استاد محمدتقی شریعتی درباب کتاب خود با نام «کانون نشر حقایق اسلامی» به ارائه توضیحاتی پرداخت.

نامه شریعتی به سید احمد خمینی
روز عاشورا(سال 59) هنگامی که مراسم عزای حسینی را در کانون برگزار می‌کردیم جمعی فریب خورده به نام حمایت از اسلام و پاسداری از انقلاب به کانون حمله کردند و به خراب کردن کانون پرداختند و برخی از اجناس جمع‌آوری شده برای کمک به جنگ زده‌ها را غارت کردند، کارهایی که هرگز ساواک نکرد.

وی در این همایش که به مناسبت بزرگداشت استاد محمدتقی شریعتی برگزار شد اظهار داشت: استاد محمدتقی شریعتی از چهره‌های گمنام فرهنگ ما به شمار می‌رود و چه بسیار متفکران، رهبران و سیاستمدارانی که از آنها تجلیل به عمل می‌آید که در واقع شایستگی لازم را ندارند و چه بسیار اندیشمندانی واقعی که در گمنامی باقی می‌مانند. محمدتقی شریعتی به 2 دلیل عمده از چهره‌های ناشناس باقی ماند، یکی به دلیل سکونت استاد در خارج از مرکز(سکونت ایشان در خراسان )و دوم اینکه شاگردانش پس از یک نسل، بسیار بلند آوازه شده و این پرتویی بر چهره استاد کشید. ایشان را می ‌توان از 2 بعد مورد بررسی قرار داد، یکی از دیدگاه معرفتی و دیگری از بعد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی .

منصوری در ادامه افزود: به راهنمایی ایشان کانون نشر حقایق اسلامی در سال 1323 به صورت علنی و غیرعلنی مشغول به کار شد و خدمات ارزنده‌ای را در عرصه اجتماعی و سیاسی به بارآورد. در سال 1344 به خاطر فعالیت‌های سیاسی، کانون تعطیل شد و پس از آن اعضا از طریق وزارت ارشاد به فعالیت پرداختند. ایشان بعد از تعطیلی کانون اظهار داشتند تربیت فرزندم مسولیتم را به اتمام رساند و بنابر این دست از فعالیت کشیدند. بعد از انقلاب کانون راه اندازی شد و استاد جانی تازه گرفت اما ناگهان در سال 1359 در حالی که اعضای کانون در حال برگزاری مجالس عزای حسینی بودند، واقعه‌ای اتفاق افتاد که به دنبال آن استاد شکوائیه‌ای را به رییس جمهور وقت، رییس مجلس و سیداحمد خمینی نوشت که پاره‌ای از آن چنین است:

روز عاشورا هنگامی که مراسم عزای حسینی را در کانون برگزار می‌کردیم جمعی فریب خورده به نام حمایت از اسلام و پاسداری از انقلاب به کانون حمله کردند و به خراب کردن کانون پرداختند و برخی از اجناس جمع‌آوری شده برای کمک به جنگ زده‌ها را غارت کردند، کارهایی که هرگز ساواک نکرد. برادر، نگرانی عمیق من نسبت به آینده اسلام و انقلاب است چه در رژیم گذشته نه تنها از بستن درب کانون و زندانی شدنم این نگرانی را نداشتم بلکه به آینده اسلام بیشتر امیدوار می‌شدم اما اکنون این بار سنگین غم و نگرانی را به کجا ببرم.

انما اشکوبثی و حزنی الی الله 28/8/1359 محمدتقی شریعتی

لازم به ذکر است ،منصوری در کتاب کانون نشر حقایق اسلامی به خاطرات مربوط به استاد و کانون نشر حقایق اسلامی پرداخته است.

منبع: خبرگزاری قرآن (ایکنا)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۲۰
حسین مزینانی عسکری

خاطره ای از احمد مزینانی عسکری از شهید محمد مزینانی(روس)

از تبریز اعزام شودم به منطقه (فکه) تیپ 55هوابرد شیراز .گردان 126.مرخصی گرفتم تا به شهر اندیمشک بروم به طور اتفاقی چند نفر از  دوستهای مزینانی رو دیدم که یکی از اون دوستان  شهید محمد مزینانی بود از حال و احوال هم جویا شدیم محمد از من پرسید اینجا چیکار میکنی که منم شرح حال خودم رو بهشون گفتم او هم گفت که من هم گردان135 هستم اتفاقا نزدیک هم هستیم پس میام پیشت.نزدیک ظهر بود که هوا خیلی گرم و طاقت فرسا بود.تو سنگر نشسته بودم که یک لحظه ماشین _جیپی رو دیدم که راننده اش شهید محمد مزینانی بودکه با تعدادی از رفیقهای مزینانیم  داشتن به سمت سنگرم میومدن.خیلی خوشحال شدم  چون از رفیقها و مزینانی ها کسی به ندرت به دیدن ما میومد خلاصه از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم . بچه ها رو دعوت کردم به داخل سنگر از حال و احوال هم دیگه جویا شودیم و خاطرآتامون رو تعریف می کردیم از کسانی که با شهید محمد مزینانی اومده بودن .علی حاج محمد.محمد اکبر (قصاب).حسن غلام رضای ملا.حسین رمضان علی سبحان. و چند نفر دیگه  خلاصه بعد چند ساعت موقع رفتن شود.مدتی گذشت من مرخصی گرفتم و به مزینان رفتم .بعد اعزام شودیم به منطقه سومار .داخل سنگر خواب بودم که هوا هم خیلی سرد بود . صبح شود و من بیدار شودم دیدم اورکتی روی من بود که مال من نبود سرم رو برگردوندم و دیدم شهید محمد مزینانی شب به دیدن من اومده بوده و گویا از رفتارم فهمیده بود که سردم بوده و اورکت خودش را بر روی من انداخته بود و کنار من خوابیده بود  .خلاصه از خواب بیدار شودیم چای صبحانه درست کردیم وخوردیم و به یاد خاطراتی افتادیم که شهید محمد مزینانی پیشنماز گردان 135 بود یه روز من برای نماز به پیشش رفتم و پشتش برای نماز خواندن ایستادم که کل گردان پشت ما به نماز ایستاده بودن که محمد برگشت و گفت بیا و در کنار من نماز بخوان و من هم نماز را در کنارش خواندم .1سال گذشت .از این خاطره سربازیم تمام شوده بود  و من که نمیتوانستم در خانه بمانم از طریق بسیج لشکر 5 نصر خراسان اعزام شودم به منطقه» پادگان 92 زرهی اهواز که تقسیم بندی شودیم.  بعد از چند روز عملیات ولفجر8  شروع شود بود که شهید محمد مزینانی خط شکن بود. من هم پشت خط بودم  که بعد از عملیات سخت و پر رشادت رزمندگان منطقه فاو عراق را از دستان عراقی ها در آوردیم که بعد  خبر شهادت شهید محمد مزینانی. شهید محمد امین آبادی . شهید علی اکبر مزینانی.شهید سید حسن حسینی مزینانی.شهید علی مزینانی و شهید محمد قربان مزینانی را به من رساندن. خدا رحمتشان کند که اینان بودن که ره عشق به وطن را به ما آموختن و افتخاری شدن بر ای دیار سر فرآز خودشان مزینان.

خاطره ای از جانباز احمد مزینانی عسکری

 

شهید محمد مزینانی(روس)

 

برای دیدن آلبوم عکس شهیدان مزینان به ادامه مطلب بروین و آنها را با ذکر »صلوات« یاد کنین..

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۱۴
حسین مزینانی عسکری

شاهدان کویرمزینان درنظر دارد تا 29خرداد همزمان با سی و ششمین سالگرد شهادت معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی مزینانی فرزند شایسته ی کویر پر آوازه ی مزینان آنچه تا کنون در پرده ی ابهام از زندگی ، تدریس ، مبارزه ، هجرت وشهادت مانده و یا کمتر به آن پرداخته شده است منتشر نماید با عنایت به اینکه ممکن است هر لحظه مطلبی بیابیم که برای ما تازگی داشته باشد و یا آنکه بنا به دلایلی شاید نتوانیم دیگر به آنها دسترسی پیدا کنیم لذا این سری مطالب بدون دسته بندی خاص منتشر و تقدیم مخاطبان شاهدان کویر و دوستداران واقعی آن شهید راستین و والامقام می شود.

بی شک دراین مسیر نیاز به امداد و کمک تمامی یاران همراه به خصوص فرهیختگان و اندیشمندان مزینانی می باشد تا اگر نشانی از او در سایتها و خبرگزاریها و یا روزنامه ها و نشریات و... دارند  یاریمان کنند تا بتوانیم دین خویش را به عنوان یک همولایتی به او که مظلوم همیشه ی تاریخ است ادا نماییم پس به اذن الله و عون الله.

اولین قدم دستور رئیس سازمان اطلاعات و امنیت محمدرضا پهلوی است که حتی از جنازه ی شریعتی نیز می ترسیده اند و ما برای روشن شدن اذهان عمومی و همشهریان مزینانی که منتظرند تا پیکر فرزندشان را که به امانت در جوار حرم بانوی صبر و استقامت حضرت زینب کبری گذاشته اند باز ستانند و در زادگاهش مزینان به خاک بسپارند این سند را منتشرمی کنیم!



نامبرده بالا که با اسم مستعار محمدعلی مزینانی موفق به اخذ گذرنامه شده و در تاریخ ۲۶ / ۲/ ۳۶ از کشور خارج گردیده، در تاریخ ۲۹ / ۳ / ۳۶ در انگلستان به علت سکته قلبی فوت شده است.


طبق اطلاع خانواده وی اقداماتی را به منظور حمل جنازه به ایران انجام داده اند و ظرف روز ۲/ ۴/ ۳۶ به بعد جنازه او به تهران آورده خواهد شد که احتمالا برای دفن به مشهد منتقل شود.


از آنجا که احتمال دارد از ناحیه عناصر فرصت طلب و مفسده جو در جریان تشییع جنازه و مراسم تدفین و مجالس ترحیم او در تهران و سایر نقاط تحریکات و اقدامات سویی صورت گیرد. مراتب جهت استحضار و انجام پیش بینی‌های لازم اعلام می گردد.

منبع:ایرون دات کامhttp://www.iroon.com/irtn/photo/1072/

منبع:http://shahedanekavir.blogfa.com/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۱۳
حسین مزینانی عسکری


مراسم سوگواری دخت نبی مکرم اسلام (ص) ام الائمه حضرت زهرا(س) همزمان با سالروز شهادت جانگداز آن بزرگوار در مزینان برگزار شد

به گزارش شاهدان کویرمزینان ؛ دراین مراسم که به همت کانون فرهنگی هنری زینبیه (س) مزینان در هیئت حضرت شاهزاده علی اصغر(ع) برگزار شد مردم خداجو و ولایتمدار مزینانی درابتدا از فیض زیارت عاشورا بهره مند شدند و در ادامه حجت الاسلام علی رضا تاج مزینانی در باره ی شخصیت گهربار حضرت فاطمه (س) سخنرانی نمود.

این مراسم با حرکت دسته های عزاداری به سمت هیئت علی اکبری (ع) ادامه یافت و عزاداران فاطمی در مجلس ختم سومین روز درگذشت مرحومه صدیقی که براثر بیماری سرطان در سن جوانی و در ایام فاطمیه دار فانی را وداع گفت شرکت کردند.

برگزاری مسابقه فرهنگی و مذهبی و همچنین برپایی نمایشگاه کوچه ی بنی هاشم و باز سازی خانه ی حضرت زهرا (س) از دیگر اقدامات شایسته ی کانون فرهنگی هنری زینبیه می باشد که در ایام سوگواری انسیه ی حوراء حضرت فاطمه (س) اجرا گردید.

کانون فرهنگی هنری زینبیه (س) در دهه ی اول فاطمیه نیز مراسم سوگواری به مدت ده شب و همچنین دسته های عزاداری و سینه زنی سنتی (سینه ی دوره)  و تشییع  جنازه ی نمادین حضرت فاطمه (س) با تجمع در هیئت حسینی (ع) مزینان و با حضور زنان و مردان عزادار به ویژه نوجوانان و جوانان که اعضاء اصلی هیئت شاهزاده علی اصغر (ع) می باشند برگزار نمود

منبع: شاهدان کویر مزینان


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۰۹
حسین مزینانی عسکری


اینک لحظه‌ وداع با علی (ع) ! چه دشوار است.اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر!
فرستاد ” ام رافع ” بیاید ، وی خدمتکار پیغمبر(ص) بود. از او خواست که - ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست ‌وشو دهم.
با دقت و آرامش شگفتی، غسل کرد و سپس جامه‌ های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او می‌رود.

به ام رافع گفت:
ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.
آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.
لحظه ‌ای گذشت و لحظاتی …
ناگهان از خانه شیون برخاست.

پلک‌هایش را فروبست و چشم‌هایش را به روی محبوبش ـ که در انتظار او بود‌ ـ گشود.
شمعی از آتش و رنج ، در خانه‌ علی خاموش شد و علی تنها ماند . با کودکانش.
از علی خواسته بود تا او را شب دفن کند ، گورش را کسی نشناسد و … و علی چنین کرد.

اما کسی نمی ‌داند که چگونه؟ و هنوز نمی ‌داند کجا؟
در خانه‌اش؟ یا در بقیع ؟ معلوم نیست.
و کجای بقیع ؟ معلوم نیست.
آنچه معلوم است،‌ رنج علی است، امشب، بر گور فاطمه .

مدینه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته ‌اند. سکوت مرموز شب گوش به گفت‌وگوی آرام علی دارد.
و علی که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بی ‌پیغمبر، بی ‌فاطمه. همچون کوهی از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است.

ساعت ‌ها است.شب ـ خاموش و غمگین ـ زمزمه درد او را گوش می ‌دهد، بقیع آرام و خوشبخت و مدینه بی‌وفا و بدبخت، سکوت کرده ‌اند، قبر‌های بیدار و خانه‌ های خفته می‌شنوند.
نسیم نیمه شب کلماتی را که به سختی از جان علی برمی‌آید، از سر گور فاطمه به خانه‌ خاموش پیغمبر می‌برد.
ـ بر تو، از من و از دخترت ـ که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پیوست، سلام ای رسول خدا.
ـ از سرگذشت عزیز تو ـ ای رسول خدا ـ شکیبایی من کاست و چالاکی من به ضعف گرایید . اما، در پی سهمگینی فراق تو و سختی مصیبت تو، مرا اکنون جای شکیب هست.
من تو را در شکافته گورت خواباندم و در میانه‌ حلقوم و سینه من جان دادی، “انا لله و انا الیه راجعون”.

ودیعه را بازگرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدی است و اما شبم بی‌خواب، تا آنگاه که خدا خانه‌ای را که تو در آن نشیمن داری، برایم برگزیند.
هم‌اکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاری در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چیز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گیر.

اینها همه شد، با این که از عهد تو دیری نگذشته است و یاد تو از خاطر نرفته است.
بر هر دوی شما سلام. سلام وداع کننده‌ای که نه خشمگین است، نه ملول.
لحظه‌ای سکوت نمود، خستگی یک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد. گویی با هر یک از این کلمات، که از عمق جانش کنده می‌شد ـ قطعه‌ای از هستی‌اش را از دست داده است.

درمانده و بیچاره بر جا مانده؛ نمی‌دانست چه کند؛ بماند؟ بازگردد؟ چگونه فاطمه را، این‌جا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گویی دیوی است که در ظلمت زشت شب کمین کرده است. با هزاران توطئه و خیانت و بی‌شرمی انتظار او را می‌کشد.
و چگونه بماند؟ کودکان؟ مردم؟ حقیقت؟ مسئولیت‌هایی که تنها چشم به راه اویند و رسالت سنگینی که بر آن پیمان بسته است؟

درد چندان سهمگین است که روح توانای او را بیچاره کرده است. نمی‌تواند تصمیم بگیرد، تردید جانش را آزار می‌دهد، برود؟ بماند؟
احساس می‌کند که از هر دو کار عاجز است، نمی‌داند که چه خواهد کرد؟
به فاطمه توضیح می‌دهد: “اگر از پیش تو بروم، نه از آن رو است که از ماندن نزد تو ملول گشته‌ام، و اگر همین جا ماندم، نه از آن رو است که به وعده‌ای که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شده‌ام”.

آنگاه برخاست، ایستاد، به خانه‌ پیغمبر رو کرد، با حالتی که در احساس نمی‌گنجید، گویی می‌خواست به او بگوید که این “ودیعه‌ی عزیز”ی را که به من سپرده‌ای، اکنون به سوی تو بازمی‌گردانم، سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برایت همه چیز را بگوید، تا آن‌چه را پس از تو دید یکایک برایت برشمارد.

فاطمه این‌چنین زیست و این‌چنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه‌ ستمدیدگان ـ که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند ـ هاله‌ای از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه‌ قربانیان زور و فریب نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، با عشق‌ها و عاطفه‌ها و ایمان‌های شگفت زنان و مردانی که در طول تاریخ اسلام برای آزادی و عدالت می‌جنگیدند، در توالی قرون، پرورش می‌یافت و در زیر تازیانه‌های بی‌رحم و خونین خلافت‌های جور و حکومت‌های بیداد و غصب، رشد می‌یافت و همه‌ دل‌های مجروح را لبریز می‌ساخت.
این است که همه جا در تاریخ ملت‌های مسلمان و توده‌های محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق‌خواهی و عدالت‌طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است.
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک ” زن ” بود، آن‌ چنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش‌های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وی در همه‌ ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.
مظهر یک دختر، در برابر پدرش.
مظهر یک همسر در برابر شویش.
مظهر یک مادر در برابر فرزندانش.
مظهر یک ” زن مبارز و مسئول ” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌ اش.

وی خود یک “ امام ” است، یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده‌آل برای زن، یک “ اسوه ” ، یک شاهد برای هر زنی که می‌خواهد ” شدن خویش ” را خود انتخاب کند.
او با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی، در خانه‌ پدرش، خانه‌ی همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ می‌داد.

نمی‌دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.
در میان همه جلوه‌های خیره کننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفت‌انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم‌ پرواز روح عظیم علی است.

او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمان‌های بزرگش می ‌نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهایی‌هایش.
این است که علی هم او را به گونه‌ دیگری می‌نگرد و هم فرزندان او را.
پس از فاطمه، علی همسرانی می‌گیرد و از آنان فرزندانی می‌یابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می‌کند. اینان را “بنی‌علی” می‌خواند و آنان را “بنی‌فاطمه”.

شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونه‌ی دیگر می‌بیند. از همه‌ی دخترانش تنها به او سخت می‌گیرد، از همه‌ تنها به او تکیه می‌کند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش می‌گیرد.
نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟

خواستم از ” بوسوئه ” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از ” مریم ” سخن می‌گفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه‌ سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه ‌شان را به کار گرفته ‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی ‌های اعجاز‌گر کرده‌ اند.

اما مجموعه‌ گفته‌ها و اندیشه ‌ها و کوششها و هنرمندی‌‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌ این کلمه نتوانسته ‌اند عظمت‌های مریم را بازگویند که: “مریم (س)، مادر عیسی (ع) است “.
و من خواستم با چنین شیوه ‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم
خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه‌‌ی بزرگ است.
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست
.
فاطمه، فاطمه است

 

برگرفته از کتاب فاطمه فاطمه است

منبع : خبر آنلاین

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۲۱:۱۹
حسین مزینانی عسکری


با پیگیری های دهیاری مزینان و توافق اداره بهداشت شهرستان سبزوار ، آزمایشگاه پزشکی در مزینان زادگاه دکتر علی شریعتی مزینانی ساخته می شود.

به گزارش شاهدان کویرمزینان به نقل از دهیاری مزینان ؛ پس از ماه ها پیگیری و تلاش دهیار دلسوز مزینان ، جلسه ای با حضور دکتر نخعی رئیس مرکز بهداشت سبزوار و اعضاءشورای اسلامی و دهیار مزینان در محل بهداری این دهستان تشکیل و مقرر گردید آزمایشگاه تخصصی پزشکی در مزینان دایر شود تا علاوه بر استفاده ی مردم مزینان روستاها و قراء مجاور نیز از این اقدام خیر خواهانه بهره مند شوند .

مسافت مزینان تا شهرستان سبزوار در حدود هشتاد کیلومتر می باشد که مردم این منطقه گاه برای استفاده از اماکن بیمارستانی و بهداشتی باید این مسافت را با زحمت طی نمایند که متأسفانه به دلیل کمبود امکانات بهداشتی و بعد طولانی این مسافت تعدادی از شهروندان مزینانی در ایامی که هموطنانمان از شهرهای دیگر به ویژه در ماه محرم و ایام تعطیلات نوروزی به زادگاهشان مسافرت نموده به دلیل سکته و یا بیماری دیگر و به خاطر کمبود امکانات حیاتی جان خود را ازدست داده اند.

و بسی جای شگفت است که درست در همین روزهای شلوغ دکتر مستقر در مزینان نیز به مرخصی می رود و مزینانی ها در صورت نیاز باید به شهرستان تازه تأسیس داورزن مراجعه نمایند که این شهرستان نیز هنوز امکانات چندانی دراین زمینه دریافت نکرده است و البته باز به همین دلیل نبودن دکتر ، بیماران روستاها و دهات وابسته شهرستان به مطب دکترها و در مانگاه داورزن مراجعه می نمایند که موجب تراکم جمعیتی می شود و هر مریض باید ساعتها درانتظار معاینه بماند و جای تعجبی نسیت که اگر تنها داروخانه ی شهرستان داروزن داروی تجویزی دکتر را نداشته باشد وبیمار مجبور شود به سبزوار مراجعه کند.

با وجود این مشکلات مهدی مزینانی (آزاده) دهیار زحمتکش مزینان که از زمان بازگشت به زادگاهش و تصدی این مسئولیت اقدامات ارزشمندی از جمله پیگیری و نصب تندیس فرزند شایسته کویر مزینان ،اجرای قسمتی از طرح هادی ،آماده سازی میدان استاد محمد تقی شریعتی مزینانی ، تابلو راهنمای مزینان و نصب آن بر دروازه ورودی مزینان در مسیر راه تهران مشهد، ترمیم راه آسفالته جاده مزینان ، تهیه و نصب ده ها نیمکت و صندلی راحتی در سطح معابر و چندین طرح عمرانی دیگر در مزینان داشته است و تلاش می نماید تا وضعیت بهداشتی را نیز سامان دهد که پیگیری این طرح و ساخت در مانگاه مناسب یکی دیگر از خدمات این آزاده ی سرافراز است که امیدواریم با همکاری ادراه بهداشت شهرستان سبزوار به نتیجه برسد و دعای کویر نشینان بدرقه ی راهشان وسلامت جانشان باشد .   

منبع:وبلاگ شاهدان کویر مزینان

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۳۳
حسین مزینانی عسکری

شب اسرار آمیز

به نویسندگی:حسین مزینانی عسکری

 

مشاهده در ادامه مطلب

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۳۳
حسین مزینانی عسکری



مدیرکل دفتر حفاظت و مدیریت شکار و صید سازمان محیط زیست با بیان اینکه بهار، فصل زاد و ولد گونه‌های جانوری است، گفت: شکار جانوران در این فصل از سال در سراسر کشور و در تمام مناطق، ممنوع و این خط قرمز سازمان محیط زیست است.

به گزارش فارس، علیرضا مزینانی با اعلام اینکه فصل بهار، فصل زاد و ولد همه گونه‌های جانوری اعم از پرندگان، چرندگان، پستانداران و خزندگان است، بیان داشت:‌ به همین دلیل شکار حیوانات در این فصل از سال در همه مناطق اعم از مناطق شکار ممنوع، مناطق حفاظت شده و مناطق آزاد، در سراسر کشور ممنوع است.

وی همچنین بیان داشت: مدیریت شکار و صید بر عهده سازمان حفاظت محیط زیست است؛ از این رو این سازمان برخورد قانونی را با افرادی که اقدام به شکار گونه‌های جانوری در این فصل از سال می‌کنند، صورت می‌دهد.

مدیرکل دفتر حفاظت و مدیریت شکار و صید سازمان محیط زیست متذکر شد: شکار گونه‌های جانوری خط قرمز سازمان محیط زیست به افراد در این فصل از سال است.

این مقام مسئول با تأکید بر برخوردهای قانونی با متخلفانی که در این فصل از سال به شکار گونه‌های جانوری اقدام می‌کنند، بیان داشت: سازمان محیط زیست در فصل بهار حتی با افرادی که توسط سلاح‌هایی که نیاز به اخذ پروانه شکار نیز ندارد مانند اسلحه‌های ساچمه‌زنی 4.5، به شکار در طبیعت اقدام می‌کنند، برخورد جدی صورت می‌دهد.

مزینانی گفت: بر اساس مقررات، با افرادی که عمل آنها در نهایت به تخریب محیط زیست منجر می‌شود، برخوردهای قانونی صورت می‌گیرد، همچنین برای متخلفانی که در فصل بهار به شکار گونه‌های جانوری اقدام می‌کنند، علاوه بر جزای نقدی، پرونده قضایی نیز تشکیل و پروانه حمل سلاح این دسته از افراد لغو می‌شود.
شاهدان کویر مزینان ؛ خبر فوق در بسیاری از خبرگزاری ها ی معتبر ایران از جمله تابناک ، خبر فارسی ، بی باک و... به نقل از خبرگزاری فارس در روز شانزدهم فروردین منتشر شده است.

علی رضا مزینانی از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی است که قریب به دو دهه در پست های مدیریتی مختلف سازمان محیط زیست مشغول به فعالیت بوده و در حال حاضر دانشجوی دوره دکتری محیط زیست است
 
منبع وبلاگ شاهدان کویر مزینان
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۵۰
حسین مزینانی عسکری

تلاش برای حذف رقیب از انتخابات آغاز فتنه است



اینکه فرزند شایسته کویر مزینان دکترعلی شریعتی مزینانی و استاد شهید مرتضی مطهری دو چهره ی ماندگار ودو اندیشمند شهید؛ زاده ی خراسان بزرگ هستند افتخاری است برای ما خراسانی ها که در هر کجا که هستیم به مفاخر خویش افتخار کنیم هرچند نام مطهری همیشه به عنوان یک استاد بی نظیر در نظام جمهوری اسلامی می درخشد و در سالگرد شهادتش که به عنوان روز معلم ! نام گذاری شده مراسم و برنامه های ویژه ای برگزار می شود و صداوسیما از چند روز قبل شروع به پخش برنامه هایی از زندگی و آثار این شهید بزرگوار می نماید که بسیار شایسته و بجاست اما در سالگرد شهادت !ویا وفات دکتر علی شریعتی مزینانی که در ابتدای پیروزی انقلاب به عنوان معلم شهید انقلاب از او یاد می شد و سرود "معلم شهید ما دکتر علی شریعتی" ورد زبان ما دانش آموزان آن زمان بود کمتر یادی از این بزرگمرد می شود و اگر هم برنامه ای از صداوسیما پخش شود تازه در آن اساتید حوزه و دانشگاه می نشینند وبحث می کنند که؛ آیا دکتر شریعتی شهید شده یا در غربت سکته قلبی کرده است ! وحال آنکه در بسیاری از احادیث و روایات براین نکته تاکید شده که مقام شهادت تنها به مبارز وجنگجوی کشته شده درمیدان نبرد اطلاق نمی شود وبه کسی که در هجرت و درمسافرت حتی برای کسب روزی عیالش بمیرد شهید می گویند. گاه نیز سالگرد این معلم واستاد دانشگاه در خاموشی محض می آید ومی گذرد و ما فقط با نگاه به تقویم تازه می فهمیم که سالمرگ دکتر شریعتی چند روز پیش بوده وگذشته و الآن برنامه ای که پخش می شود مربوط به سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران است که به خون پاک علی سوگند یاد می کند که راهش را ادامه دهد و یا نزدیک به شهادت شهید بهشتی ویارانش هستیم که از حاضرین در جلسه می خواهد که کسی حق ندارد کلمه ای از کتب دکتر حذف کند شاید در آینده این سخنان شریعتی تحقق پیدا کند.

اما در گذر این زمان وگذشت سی وچندمین سالگردها میراث داران این دو استاد که در زمان شهادت پدرانشان نوجوان ویا جوانی بودند رشد یافتند و بزرگ شدند و هریک تلاش کردند تا همانند پدر شهیدشان به کسب علم بپردازند و همانند آنها برعلیه باطل مبارزه کنند فرزندان شریعتی برای تحصیل علم روانه غربت شدند و پس از بازگشت سیاست را طبق وصیت پدرشان به سیاستمداران واگذار کردند و برآن شدند تا آرام و خاموش به تدریس در دانشگاه وانتشار آثار بابا علی بپردازند که دراین مسیر دکتر احسان شریعتی از تدریس در دانشگاه به بهانه ی آئین نامه ی استاد مدعو محروم می شود و منتظر می ماند تا سال بعد آیا سیستم دولتی دانشگاه با مدیریت جدید دکتر شریعتی را قبول داشته باشد و یا... و اما فرزند شهید مطهری در دوره های مختلف با آرای مردمی به مجلس راه می یابد و به یک چهره ی مطرح در مجلس تبدیل می شود گاه مغضوب دوست وگاه منفور دشمن می گردد اما همیشه حرفی برای گفتن دارد ودر این میان ما خراسانی ها گاه او را از خود می دانیم وگاهی ...

اما چه فرزندان شریعتی ومطهری محبوب و یا مغضوب باشند بلاخره آنها خراسانی هستند و ما افتخارمان همین است اما تشابه اسمی مکان زایش این دو اسطوره برای بعضی از دوستان عامدانه و یا سهوی مزینان می شود که این خود جمله ی معترضه ماست ! چرا که به قول استاد علامه محمدتقی شریعتی در دهه شصت در جمع ما مزینانی ها به صراحت اعلام کرد که ؛ "نام شریعتی برای مزینان جز ضرر چیز دیگه ای نیست و حتی معذرت خواهی کرد و گفت : در رژیم گذشته ساواک به دنبال یافتن علی، هی به مزینان هجوم می آورد و برای شما مردم مزاحمت ایجاد می کرد و دستگاه حکومتی هیچ گونه امکاناتی به این دیار تاریخی نمی داد و در این زمان هم گاهی آنها که نیاز به رآی دارند خود را همراه دکتر می دانند و به مزینان می آیند و گاهی کسانی که از اسم او می ترسند همه را به چوب تکفیر می رانند." اما در این میان وقتی شریعتی یک اسطوره است ایرانی است و وقتی برای عده ای ضرر دارت دهاتی و مزینانی است! ولی مطهری چون همیشه مطهر است فریمانی ایرانی است البته خیلی از دوستدارانش نمی دانند که او اصالتا خراسانی است اما فرزندش علی که اکنون حرفی برای گفتن دارد و مغضوب بعضی قرار گرفته به جای فریمانی بودنش ف تبدیل به میم و میم تبدیل به نون می شود ومزینانی معرفی می گردد در بعضی از سایتها ووبلاگها به عنوان مزینانی از اویاد می کنند مانند صاحب وب «فرنیان وسیاست »که در دوازدهم فروردین ماه تیتر زیر را برای سیاست زدگی مطهری انتخاب می کند :


علی مزینانی نماینده تهران:!
 
 
تلاش برای حذف رقیب از انتخابات آغاز فتنه است....

وچون از ایشان خواسته می شود که نام مطهری را اصلاح بفرماییدآقای فرنیان پیام می فرستد که وی از بستگان مطهری است وبه خوبی می داند که شریعتی ومطهری هردو هم دهاتی هستند ! حالا قضاوت با شما مزینانی هاست کدامیک از شما نام بستگان شهید مطهری را در مزینان می شناسید که با شما و دکتر شریعتی هم ولایتی باشند؟
البته آنان که شریعتی را می شناسند می دانند که دکتر گاهی در نوشته هایش از نام وفامیلی علی مزینانی استفاده می کرد و اکنون استفاده از این نام در مجلس بر روی یک فرد سیاسی ،خود جای بسی تأمل است!
 
منبع:وبلاگ شاهدان کویر مزینان
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۳۶
حسین مزینانی عسکری

نقش جالب دکتر شریعتی در پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران 

 

 

 

 

روزنامه‌ی دنیای اقتصاد - «در شب نمایش خصوصی سینما مولن‌روژ (سروش فعلی) مرحوم دکتر شریعتی را آوردیم. در تاریکی وارد سالن شد و در تاریکی رفت. در حقیقت بدون این‌که کیمیایی بداند، سناریوی قیصر را نیز داده بودم او بخواند. همان موقع نظرش این بود که اگر این فیلم درست ساخته شود تنها فیلمی است که به سیستم «نه» گفته است.»

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۵۳
حسین مزینانی عسکری
نام کتاب: نیایش ناشر: نامعلوم
نویسنده: علی شریعتی زبان: فارسی قالب:Pdf صفحات: ۳۲ حجم: Kb 420
توضیح مختصر:

 

فارسی کتاب

 

به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم، دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم، بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم، مرا فهم ده تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند.


برای دانلود به ادامه مطلب بروین...

 

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۵۷
حسین مزینانی عسکری

نویسنده: علی شریعتی زبان: فارسی قالب:pdf صفحات: ۲۲ حجم: ۴۷۲ Kb
توضیح مختصر:یک جلوش تا بینهایت صفرها- دکتر علی شریعتی

 

آدم وقتى فقیر میشه، خوبى هاش هم حقیر میشه، اما کسى که زور داره، یا زر داره، “هنر” مى بینند “عیب” هاشو، “حرف حسابى” می شنوند “چرند” هاشو، “آروغ هاى بى جا و نفرت بار” شو، فلسفه و دانش و دین مى فهمند، حتى “شوخى هاى خنک و بى ربط” او، از خنده روده بر مى کنه!ملت ها هم همینجورند.
روزى که ما مسلمان ها پول داشتیم، زور داشتیم، فرنگى ها از ما تقلید مى کردند. استادهاى دانشگاههاى اسپانیا، ایتالیا، فیلسوف ها و دانشمندهاى اروپا، وقتى مى خواستند درس بدهند، قبا لباده ملاهاى ما را به تن مى کردند، یعنى که ما هم بوعلى و رازى و غزالى ایم!

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۴۷
حسین مزینانی عسکری

 

 
نویسنده: علی شریعتی زبان: فارسی قالب:pdf صفحات: ۸۸ حجم: ۱٫۰۸ Mb
توضیح مختصر:

 

کویر- دکتر علی شریعتی


  علی شریعتی با نام اصلی علی مزینانی (۳ آذر ۱۳۱۲ در روستای مزینان از توابع شهرستان سبزوار ، استان خراسان رضوی – ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در لندن) نویسنده، جامعه‌شناس، تاریخ‌شناس و پژوهشگر دینی اهل ایران است. وی در نزد هواداران به معلم شهید دکتر شریعتی معروف است.

برای دریافت به ادامه مطلب بروین...

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۳۵
حسین مزینانی عسکری

ای خداوند به علمای مسئولیت
به عوام ما علم
به مومنان روشنایی
به روشنفکران ما ایمان
و...

 

برای دریافت لینک به ادامه مطلب بروین..

 

۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۰۵
حسین مزینانی عسکری

 


با عنایت به اینکه نظرات و پیشنهادات شما کاربران گرامی در بهبود پایگاه تاثیر کاملا موثری ایفا می کند لذا خواهشمند است ما را از نظرات ارزنده ی خود محروم نفرمایید

جهت عضویت در سایت کلیک کنیداین پایین کلیک کنین نظرتون رو بیان 

برای مشاهده عکس ها به ادامه مطلب بروین.         پست ثابت! شکلک های ساده,شکلک های بامزه,شکلک های پراستفاده,شکلک های مورد علاقهlike یادت نره

برای حمایت از ما لطفا نظر بدهیدmail

۵۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۲۱
حسین مزینانی عسکری

                         

                                                                                                     

سلام .دوست های محترم می توانید با ارسال= خاطرات >شعرنویسی>عکس و غیره برای مسابقه وثبت مطالب خود  برای  عموم در وب سایت ما به نمایش بزارین مطالب خودتون رو به وسیله ارسال نظر پست خصوصی ویاارسال ایمیلhosseinmazinany@ymail.com برای ما ارسال کنین تا در اولین فرصت برای نمایش در وب سایت http://mazinan-news.blog.ir/ به نمایش گذاشته بشه.با امید برای ایجاد فضای  مجازی مفید برای مزینانی ها  ! برای اطلاعات بیشتر راجع نحوه شرکت به ادامه مطلب بروین!


                                                         برای حمایت از ما لطفا نظر بدهید جهت عضویت در سایت کلیک کنید        
         



برای مشاهده عکس به ادامه مطلب بروین..

 


 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۲۰
حسین مزینانی عسکری


کتابهای منتشر شده بوسیله بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی

 

 


این بنیاد سعی کرده‌است کلیه آثار اعم از گفته‌ها، نوشته‌های منتشر شده و منتشر ناشده علی شریعتی را به روشی دقیق، با در نظر گرفتن کلیهٔ تصحیحات و تجدیدنظرهای وی و با پرهیز از هرگونه دخل و تصرف تدوین و چاپ نماید. در این مجموعه آثار کوشش شده‌است که تمامی مطالب مربوط به یک موضوع - که قبلاً در جزوه‌های کوچک و متوسط پراکنده بود - در یک یا چند مجلد با عنوان واحد طبع و نشر گردند. این کار در واقع خواست خود شریعتی بوده‌است. (ر.ک. به وصیت وی در مجموعه آثار ش.۱). شماره‌های فهرست زیر، شماره مجموعه آثار است (مثلاً مجموعه آثار شماره ۳: ابوذر).

 

برای مشاهده به ادامه مطلب بروین..

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۳۲
حسین مزینانی عسکری


 

سخن تازه از نوروز گفتن دشوار است. نوروز یک جشن ملی است،‌جشن ملی را همه  می‌شناسند که چیست، نوروز هر ساله برپا می‌شود و هر ساله از آن سخن می‌رود. بسیار گفته‌اند و بسیار شنیده‌اید؛ پس به تکرار نیازی نیست؟ چرا، هست. مگر نوروز را خود مکرر نمی‌کنید؟ پس سخن از نوروز را نیز مکرر بشنوید. در علم و ادب تکرار ملال‌آور است و بیهوده؛ “عقل” تکرار را نمی‌پسندد؛ اما “احساس” تکرار را دوست دارد، طبیعت تکرار را دوست دارد، جامعه به تکرار نیازمند  است، طبیعت را از تکرار ساخته‌اند؛ جامعه با تکرار نیرومند می‌شود، احساس  با تکرار جان می‌گیرد و نوروز داستان زیبایی است که در آن، طبیعت، احساس و  جامعه هر سه دست‌اندرکارند.



 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۱۶
حسین مزینانی عسکری



  

برای دیدن فیلمهای  عاشورای 1390 به ادامه مطلب بروین...

جاتون خالی امسال یعنی سال1392عاشورا تو مزینان با حضور پرشکوه تری نسبت به سالهای قبل برگزار شد امسال رو ترجیح دادم به جای عکسبرداری عزاداری کنم برای همین عکس زیادی نگرفتم اما همین تعداد عکسی که گرفتم بزودی در اولین بروز رسانی برآتون به نمایش میزارم..

موفق باشین!

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۴۱
حسین مزینانی عسکری

کارت پستال نوروز سال ۹۲ با طرح مار

 

سال نو مبارک اینم شکوفه بهاری از کویر مزینان برای شما..!

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۲۵
حسین مزینانی عسکری